تسلی
نویسه گردانی:
TSLY
تسلی . [ ت َ س َل ْ لی ] (ع مص ) سلوت افتادن و واشدن اندوه و تاریکی و آنچه بدان ماند. (مجمل اللغة) (سلوف اسلوت ؟) افتادن و واشدن انبوه (اندوه ؟) و تاریکی و آنچ بدان ماند. (تاج المصادر بیهقی ). واشدن اندوه . (دهار). خورسند و بی غم شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دلخوشی یافتن و خوش عیش شدن . (آنندراج ). انکشاف هم ّ. (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد): اسلاه ُ عنه فتسلی ؛ بی غم کرد او را، پس بی غم گردید. (منتهی الارب ). || به تکلف خود را آرام نمایاندن . (از اقرب الموارد). و رجوع به تسلا شود.
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
تسلی . [ ت َ س َل ْ لی ] (ع اِ) بی غمی و خرسندی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (ص ) دلخوش و خوش عیش ، مجاز است . (آنندراج ). آسوده . مطمئ...
تسلی . [ ت َ س َل ْ لی ] (اِخ ) تخلص ابراهیم شیرازی شاعر متأخر ایران است ، وی به هندوستان سفر کرد. از اوست :در پریشانی اگر حالم چنین خواهد...
تسلی . [ ت َ س َل ْ لی ] (اِخ ) تخلص میرزا معصوم استرابادی از شاعران متأخر ایران است . از اوست : آنچنان کز صفر گردد رتبه ٔ اعداد بیش پایه ٔ ا...
تسلی . [ ت َ س َل ْ لی ] (اِخ ) ابوالحسن پسر میرزا جعفر از سادات شیراز معروف به دست غیب است و تولیت امامزاده محمد بدست نیاکان او بود. ابتدا ...
تسلی بخش . [ ت َ س َل ْ لی ب َ] (نف مرکب ) تسلی دهنده . آرام کننده . آرامش دهنده . مسکن . تسکین بخشنده . و رجوع به تسلی و ترکیبات آن شود.
تسلی گاه . [ ت َ س َل ْ لی ] (اِ مرکب ) جای دلنوازی و مکان تسلا. (ناظم الاطباء). از عالم تجلی گاه چنانکه در لفظ تسکین کده گذشت . (آنندراج ). ...
تسلی یاب . [ ت َ س َل ْ لی ] (نف مرکب ) تسلی یابنده . آرام . آسوده . تسکین یافته : عادلشاه بدین سخنان فریب آمیز تسلی یاب شد (تاریخ شاهی ص 3...
تسلی کردن . [ ت َ س َل ْ لی ک َدَ ] (مص مرکب ) آرامش دادن . آرام کردن : آنچنان عشق تو، بدخوی برآورد مراکه تسلی به دو عالم نتوان کرد مرا. ...
تسلی دادن . [ ت َ س َل ْ لی دَ ] (مص مرکب )آرامش بخشیدن . دلگرمی دادن . در بیت زیر معنی اقناع کردن ، خود را به ندانستگی زدن ظاهر است : به ...
تسلی شیرازی . [ ت َ س َل ْ لی ِ ] (اِخ ) اسمش آقا رجبعلی و شغلش مذهّبی در تذهیب اوراق و تهذیب اخلاق . مقبول و مطبوع اهالی آفاق بوده ، گاهی ...