تطبع
نویسه گردانی:
TṬBʽ
تطبع. [ ت َطَب ْ ب ُ ] (ع مص ) خوی کسی گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پر کردن مشک و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). پر گردیدن آوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تطبع النهر کذلک . (منتهی الارب ). پر گردیدن نهر. (از اقرب الموارد). || بتکلف و بخلاف طبع کردن کار را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و یقال : الطبع یغلب التطبع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
تتبع. [ ت َ ت َب ْ ب ُ ] (ع مص ) از پی فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیروی کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پیروی و متابعت . (فرهنگ ن...
تتبع کردن . [ ت َ ت َب ْ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهش . پی جویی . طلب کردن . تفحص کردن : و گفت تتبع میکن تا این کیست که میگویند پیغمبر خواه...