اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تقوی

نویسه گردانی: TQWY
تقوی . [ ت َ ] (ع اِ) ممال تقوی . صاحب غیاث اللغات در ذیل تَقوی ̍ آرد: در استعمال فارسیان گاهی بکسر واو نیز مستعمل است -انتهی :
چو نفس نامیه قومی ز لشکرش را دید
که پشت پای زدند از گزاف تقوی را.

انوری .


این تقویم تمام که با شاهدان شهر
ناز و کرشمه بر سر منبر نمیکنم .

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 243).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تقوی . [ ت َق ْ وا ] (ع اِ) پرهیزگاری . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پرهیز. اصله تقیا قلبوه للفروق بین الاسم و الصفة و قوله ت...
تقوی . [ ت َ ق َوْ وی ] (ع مص ) نیرومند شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). توانا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموا...
تقوی . [ ت َ ق َ ](ص نسبی ) منسوب به تقی و چون مطلق گویند نسبت به امام محمد تقی (ع ) باشد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تقوی . [ ت َ ق َ ] (اِخ ) حاج سیدنصراﷲ. از رجال دانشمند دوره ٔ اخیر قاجاریه و اوایل پهلوی است . وی بسال 1272 هَ . ش . در تهران متولد شد و در دو...
علی تقوی . [ ع َ ی ِ ت َ ق َ ] (اِخ ) ابن حسین بن ابراهیم بن حسن اخوی تقوی . شاعربود و نسب خود را به موسی مبرقعبن امام الجواد محمدتقی (ع )...
حسین تقوی . [ ح ُ س َ ن ِ ت َ ق َ ] (اِخ ) شیخ کمال الدین . محتسب هرات در زمان سلطان سعید و میرزا حسین بایقرا و در 988 هَ . ق . درگذشت . (رجال ...
جامه ٔ تقوی . [ م َ / م ِ ی ِت َق ْ وا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس پارسایی . پیراهن پرهیزکاری . خصلت تقوی و پرهیزکاری : یا بکش بر چهره نیل...
طغوی . [ طَغ ْ وا ] (ع اِمص ) اسم است مر طغیان را و منه : کذبت ثمود بطغویها. (قرآن 11/91). (منتهی الارب ) (آنندراج ). کذبت ثمود بطغویها؛ دروغ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.