تک تک . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) یکی یکی و جدا و فردفرد. (ناظم الاطباء). جسته جسته . تنهاتنها. بندرت . دانه دانه . با فاصله های مکانی . گاهی یکی و گاهی یکی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
: همچو پشت کس بتان تتار
مانده هرجای تک تک و نخ نخ .
نزاری (از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تک شود. || (اِ صوت ) تق تق و جلزجلز. آمدن صدایی چون صدای نمکی که در آتش ریزند یا صدای آبی که مستعد جوشیدن می شود. (از دزی در ذیل قوامیس عرب ج
1 ص
149).
-
تک تک پا ؛ آواز پای وقت دویدن . (آنندراج ).آواز پا در هنگام رفتن . (ناظم الاطباء). تق تق پا. مجازاً در بیت زیر، معارضه . هم چشمی . مسابقه
: سروی علم نگشته که از شوخی خرام
با او قد تو تک تک پایی نرفته است .
تأثیر (ازآنندراج ).
- || سرکوفت . تعرض
:حرف و صوت تو به اغیار نواییست بمن
بر یاران شدنت تک تک پاییست بمن .
اشرف (از آنندراج ).
-
تک تک پا رفتن ؛ ترسانیدن به آواز پا بود. (آنندراج ). ترسیدن از آواز پا. (ناظم الاطباء).
-
تک تک پا میرساند ؛ یعنی از شجاعت و قدرت خود چیزها می گوید و لاف می زند. (آنندراج ). او لاف میزند از دلاوری و توانایی خود. (ناظم الاطباء).