اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تلخ رویی

نویسه گردانی: TLḴ RWYY
تلخ رویی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) بدخویی . تنگ خویی . درشت کردن روی . تلخ ساختن جبین و رخسار :
چو دریا در دهد بی تلخ رویی
گهر بخشد چو کان بی تنگ خویی .

نظامی .


چون بحر کنم کناره ۞ شویی
اما نه ز روی تلخ رویی ۞ .

نظامی .


با وحش بهم سرودگویی
بهتر که به خانه تلخ رویی .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
تلخ رویی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تلخ کردن روی . ترش کردن روی . بی دماغ شدن . ناخوش داشتن روی و جبین : دیده با شور سرشکم تلخ رویی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.