گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تن نویسه گردانی: TN تن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ مقیاس وزن که معادل 1000 کیلوگرم یا /24 2291 پوند انگلیسی است . (از فرهنگ فارسی معین ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۴۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی سیمین تن سیمین تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) سیمین بدن . آنکه بدن وی چون نقره سپید باشد : گفت وقت گل است باده بخواه زآن سمن عارضین سیمین تن . فرخی .کجا ش... تن کردن تن کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پوشیدن ، چنانکه جامه را. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). میانه تن میانه تن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (ص مرکب ) که تن نه فربه و درشت و نه لاغر و خرد و ریز دارد: ضغبوس ؛ شتر میانه تن . (از یادداشت مؤلف ). ناپاک تن ناپاک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) ناپارسا. بی عفت . ناپرهیزگار. بدکاره : شد آن جادوی زشت و ناپاک تن به نزد زریر آن سر انجمن .دقیقی .که آرمت با دخت... ژایین تن این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تن آسانی تن آسانی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) آسودگی . آسایش تن . فراغت . رفاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تناسانی و تناسائی ، نوازش و آسایش بدنی . (ناظم الا... باریک تن باریک تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) لاغراندام . آنکه اندامی ظریف دارد: و این [ سند ] ناحیتی است گرمسیر و اندروی بیابانهای بسیار... و مردمان اسمر و ب... اراتس تن اراتس تن . [ اِ ت ُ ت ِ ] (اِخ ) ۞ ریاضی دان و هیوی و فیلسوف مشهور اسکندرانی . متولد به قورینا (سیرِن ) بسال 276 ق . م . وی بسن هشتادسالگی ا... پیچان تن پیچان تن . [ ت َ ] (ص مرکب ) خماننده تن . خماننده اندام : چرخ ، پیچان تن چو مار جان ستان وآنگه قضاکژدمی از پشت مار جان ستان انگیخته .خاقانی . تن سالار تن سالار. [ ت َ ] (اِ مرکب ) جسم کلی و تنبد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تن و سالار شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ صفحه ۱۰ از ۱۵ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود