تنگ
نویسه گردانی:
TNG
تنگ . [ ت ُ ] (اِ) کوزه ٔ سرتنگ گردن کوتاه را گویند. (برهان ). کوزه ای است سفالین یا بلورین بیضی شکل که لوله و نایژه ٔ آن بر سرش قرار دارد و لوله اش آنجا که به کوزه متصل شود تنگ است و سر لوله فراخ و گشاد است . بلبله . صراحیه . (فرهنگ فارسی معین ). کوزه ای که شکمش کلان و گردنش کوتاه و دهانش تنگ باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خواه از سفال بود و یا جز آن مانندتنگ آبخوری و تنگ بلور و تنگ روی . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
تنگ دالان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گوده است که در بخش بستک شهرستان لار واقع است و 252 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)...
تنگ دوییه . [ ت َ یی ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دراگاه است که در بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس واقع است و 254 تن سکنه دارد. (از فرهنگ ج...
تنگ دهانی . [ ت َ دَ ] (حامص مرکب ) حالت تنگ دهان : تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه هرگز نبود غنچه بدین تنگ دهانی . حافظ.رجوع به تنگ دهان و ...
تنگ زنگنه . [ ت َ زَ گ ِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان بوشهر است که 171 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)...
تنگ سادات . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پشت کوه باشت و بابویی است که در بخش گچساران شهرستان بهبهان واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فره...
تنگ و تار. [ ت َگ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تنگ و تاریک . بی وسعت و بی روشنایی . خلاف فراخ و روشن . محقر و تاریک : غار جهان گرچه تنگ و تار شد...
تنگ و ترش . [ ت َ گ ُ ت ُ رُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ناموزون و کوتاه و تنگ ، در صفت جامه : جامه ای تنگ و ترش ؛ جامه ای تنگ و بی اندام . جامه ا...
تنگ میدانی . [ ت َ م َ / م ِ] (حامص مرکب ) کم وسعتی میدان . محدودیت : فلک هم مرکبی تند است کژجولان که چون کشتی عنان بر پاردم دارد ز روی ت...
تنگ نشیمن . [ ت َ ن ِ م َ ] (اِ مرکب ) نشیمن تنگ که فراخ نباشد. (ناظم الاطباء).- تنگ نشیمن نهنگ ؛ دنیا و آسمان و روزگار. (ناظم الاطباء). ر...
تنگ موردان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گلاشکرد است که در بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا...