اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تنگ چشم

نویسه گردانی: TNG CŠM
تنگ چشم . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از مردم بخیل و ممسک باشد. (برهان ). کنایه از بخیل و نوکیسه . (انجمن آرا) (آنندراج ). بخیل و ممسک و نودولت . (غیاث اللغات ). بخیل و ممسک و فقیر ارذل . (شرفنامه ٔ منیری ). بخیل و ممسک و حریص . (ناظم الاطباء). خسیس . لئیم . کوتاه نظر. اندک بین . نظرتنگ . خرده نگرش . بخیل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
تنگ چشمان را ز تو گردی نخیزد تا بود
لن تنالوا البر حتی تنفقوا ۞ در حقشان .

سنائی .


فلک هم ،تنگ چشمی دان که بر خوان ، دفع مهمان را
ز روز و شب دو سگ بسته ست خوانسالار دورانش .

خاقانی .


جهان نیز چون تنگ چشمان دور است
از این تنگ چشمی از این تنگ باعی .

خاقانی .


به بخل اندر چو سوزن تنگ چشمی
که تاری ریسمان در چشمت آید.

اثیر اومانی .


تنگ چشمان نظر به میوه کنند
ما تماشاکنان بستانیم .

سعدی .


برای حاجت دنیا طمع به خلق نبردم
که تنگ چشم تحمل کند عذاب مهین را.

سعدی .


نبینی که چشمانش از کهرباست
وفا جستن ازتنگ چشمان ۞ خطاست .

(بوستان ).


عاشقان را گر در آتش می پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه ٔ کوثر کنم .

حافظ.


رجوع به تنگ چشمی و تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود. || مردم نادیده و دیورنگ . (برهان ). کور و مردم ترک و دیوسار. (ناظم الاطباء). || زنی که به غیر از یک شوهر ندیده باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). || معشوق را از آن چشم تنگ گویند که به طرف کسی میل نکند و به حسن خود مغرور است یا از جهت حیابود یا آنکه بر حلال خود نظر داشته باشد چنانکه در قرآن مجید در تعریف حوران بهشتی واقع شده که فیهن ّ قاصرات الطرف ۞ ؛ ای زنانی که نظر از شوهر خود نگذرانند و استعمال این لفظ در محل تعریف معشوقان خاصه ٔ قدماست ، در کلام متأخرین دیده نشده . (آنندراج ). صفت معشوق آید چرا که بسوی کسی نمی بیند. (غیاث اللغات ) :
می و مرغ و ریحان و آواز چنگ
بت تنگ چشم ۞ اندر آغوش تنگ .

نظامی (از آنندراج ).


|| ترکان را نیز گویند. (برهان ). آنکه چشمی خرد و کشیده دارد چون مردم چین و مغول که چشمانی چون چشم ترکان دارند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کنایه از غلام یا کنیزک ترک است :
روزی آن تنگ چشم با دل تنگ
بود خلوت نشسته با سرهنگ .

نظامی .


تنگ چشمی ز تنگ چشمی دور
همه سروی ز خاک و او از نور.

نظامی .


شاه از آن تنگ چشم چین پرورد
خواست کز خاطرش فشاند گرد.

نظامی .


ز تیغ تنگ چشمان حصاری
قدرخان را در آن در تنگباری .

نظامی .


گفت کای تنگ چشم تاتاری
صید ما را به چشم درناری .

نظامی .


همه تنگ چشمان مردم فریب
فرشته ز دیدارشان ناشکیب .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ چشم . نظرتنگ . بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود. || کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند...
چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند : گ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.