اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

چشم تنگ

نویسه گردانی: CŠM TNG
چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از چشم تنگ بین و حریص و آزمند. کنایه از چشمی که همه چیز را کم و اندک بیند :
گفت چشم تنگ دنیادار را
یا قناعت پر کند یا خاک گور.

سعدی .


|| چشم ترک . چشم غیرفراخ . چشمی نظیر چشم مغولان و ترکان .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
چشم تنگ . [ چ َ / چ ِ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ چشم . نظرتنگ . بخیل و حسود. رجوع به چشم تنگی شود. || کنایه از ترکان و مغولان که چشمان تنگ دارند...
تنگ چشم . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کنایه از مردم بخیل و ممسک باشد. (برهان ). کنایه از بخیل و نوکیسه . (انجمن آرا) (آنندراج ). بخیل...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.