توزی
نویسه گردانی:
TWZY
توزی ٔ. [ ت َ ] (ع مص ) توزئة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استوار بستن ،چیزی را در ظرفی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پرکردن خنور و مشک را. || افکندن ناقه ، سوار خود را. || به هر سوگند، سوگند دادن کسی را. (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). به همه ٔ معانی رجوع به توزئة شود.
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
توزی . (ص نسبی ، اِ) قبا و جامه ٔ تابستانی بسیار نازک را گویند و آن را از کتان ۞ بافند و منسوب به توز را نیز می گویند. (برهان ) (از ناظم الا...
توزی . [ ت َ ] (اِخ ) ابن ندیم او را ثوری ضبط کرده ولی در اسماء المؤلفین ج 1 ستون 440 توزی آمده است . رجوع به ثوری ، عبداﷲبن محمدبن ... ...
رزم توزی . [ رَ ] (حامص مرکب ) جنگ جویی . جنگاوری . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به رزم جویی و مترادفات کلمه شود.
کین توزی . (حامص مرکب ) انتقام کشی . (فرهنگ فارسی معین ). انتقامجویی : بر اولیا و بر اعدای خود به لطف و به عنف به مهربانی معروفی و به کین ...
کینه توزی . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) کین توزی . انتقام جویی . انتقام کشی : خواری من زکینه توزی بخت از عزیزان مهربان برخاست . خاقانی .و رجوع ب...
توضی . [ ت َ وَض ْ ضی ] (ع مص ) وضو ساختن . رجوع به ماده ٔ قبل شود.