اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

توس

نویسه گردانی: TWS
توس . (اِ) درختی است و در دره های فرعی رودخانه ٔ کرج است . نام این درخت دردره ٔ شهرستانک ، توس است و آن را سندر، غان ، غوش ، غوشه ، تیس و تامول نیز نامند ۞. علمای گیاه شناسی پیش از پروفسور گااوبا، این درخت را در نباتات ایران نام نبرده اند و گااوبا، بار اول بیشه ای از آن در دره ٔ غربی شهرستانک که به جاده ٔ چالوس می پیوندد یافته است . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 186 و 187 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
توس . (اِ) سلامتی . (ناظم الاطباء). رجوع به توس کردن و توس نمودن شود.
توس . (اِ) زمین صلب و سخت . (ناظم الاطباء).
توس . (ع اِ) طبیعت و اصل . یقال : هو من توس صدق ؛ ای اصل صدق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || توساً له ، و جوساً له ، دعای بد...
توس . (اِخ ) پهلوان مشهور که آن را توس بن نوذر گویند. (فرهنگ رشیدی ). نام پسر نوذر بوده که در دربار شاهنشاه ایران کاوس و کیقباد و کیخسرو اس...
شناسنامه توسکا Betulaceae :تیره Betula pendula –B.verrucosa ehrh :نام لاتین Silver birch – Lady birch tree :نام انگلیسی توس - غان :نام فارسی شجره...
توس کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به سلامتی دادن . (ناظم الاطباء). رجوع به توس و توس نمودن شود.
بالائی توس . (اِخ ) ۞ نام قله ای در جنوب غربی ارتفاعات پیرنه که 3148 گز بلندی دارد.
توس نمودن . [ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) به سلامتی نوشیدن . (ناظم الاطباء). رجوع به توس شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ارت آدیس توس . [ اُ ت ُ آ ] (اِخ ) ۞ ارتوآدیست . ارادشس بن واگارشک (وال ارشک ). پادشاه ارمنستان معاصر مهرداد دوم (بزرگ ). ژوستن (کتاب 42، بند...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.