اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تهمت

نویسه گردانی: THMT
تهمت . [ ت ُ م َ ] (اِ) تُهَمَة. تُهمَة. گمان بد کردن ... این لفظ در فارسیان به سکون دوم مستعمل است و به لفظ کردن و انداختن و نهادن و زدن وبستن و برداشتن استعمال می یابد. (غیاث اللغات ). گمان بد بردن و گمان بد... (آنندراج ). گمان بد. (دهار).بوسین و نسبت گناه و منقصت و عیب به کسی که دارا نباشد و گمان بد. (ناظم الاطباء). دروغ . بهتان . افتراء.دروغ بستن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نکشتم ۞ که فرزند بد درنهان
بترسیدم از کردگار جهان
بخستم به فرمانت آزرم خویش
بریدم هم اندر زمان شرم خویش
بدان تا کسی بد نگوید مرا
ز دریای تهمت بشوید مرا.

فردوسی .


بونصر جواب داد جز خاموشی روی نیست که نصیحت به تهمت بازگردد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 576). در معنی فرستادن رسول نزدیک خاینان سخن بر این جمله می گوید و تهمتی بیهوده سوی خویش روا میدارد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 684). حقا که من از خویشتن می گویم ، بر سبیل نصیحت ، از جهت نفی تهمت به او. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 685).
گرت همی عمر، نیرزد به شکر
بر تو به دیوانگیت تهمت است .

ناصرخسرو.


مصداق تهمت من خیانت ایشان است . (کلیله و دمنه ).
خورشید به تهمت خدائیت
ابن اﷲ بر نگین نویسد.

خاقانی .


این سویدای دل من که حمیراصفت است
صافی از تهمت صفوان به خراسان یابم .

خاقانی .


سنگ تهمت نگر که دست یهود
بر مسیح مطهر اندازد.

خاقانی .


بیستون بن تیجاسب که پیش از آن به تهمت موالات قابوس گرفتار شده بود در جمله ٔ آن لشکر بفرستادند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 272). به سبب تهمتی که بدو تحویل افتاد او را بخدمت بخواند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 379).
نفی تهمت را چو جام لعل تو
پیشم آیدلاف جام جم زنم .

عطار.


کز شکسته آمدن تهمت بود
وز دلیری دفع هر ریبت شود.

مولوی .


دو درویش خراسانی ملازم صحبت یکدیگر سفر کردندی ... قضا را بر در شهری به تهمت جاسوسی گرفتار آمدند. (گلستان ).
|| (اصطلاح نجوم ) بیرونی آرد : تهمت کدام است : هر کوکبی که بر او منحس ها گرد آید و بدی حال از سوختن و رجعت و وبال و هبوط و زایلی و ساقطی و زخم نحوس به جرم و نگریستن شان به دشمنی ، او را متهم دارندبه دلالت . زیرا که اگر وعده کند راست نتواند کردن و بجای نتواند آوردن . (التفهیم بیرونی چ همائی ص 488).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینها می باشد: اغرام áqrâm (سغدی)، گهات gahât (سنسکریت: ghata)، پریواد parivâd (سنسکریت: parivâda)**** علی محمد عال...
تهمت کش . [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) مفتری و بدگمان و بدگو و بدگمان شده . (ناظم الاطباء). || کشنده و تحمل کننده ٔ بهتان . کسی که سخن به...
خط تهمت . [ خ َطْ طِ ت ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که دشمنان نویسند و حاوی تهمت و افتراء باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تهمت و...
تهمت گاه . [ ت ُ م َ ](اِ مرکب ) موضع تهمت . مواضع التهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جایی که شخص را به گناه نکرده آلوده و متهم میسازد. رجوع...
تهمت زده . [ ت ُ م َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تهمت آلود. (از آنندراج ). دارای بهتان و بدنام . (ناظم الاطباء). ظنین . متهم : و از جای تهمت زده ...
تهمت آلود. [ ت ُ م َ ] (ن مف مرکب ) تهمت زده . تهمت کش .تهمتی ، قریب به معنی هم . (آنندراج ). بدنام و منسوب به گناه و عیب و بدگمان . (ناظم ا...
تهمت پذیر. [ ت ُ م َ پ َ ] (نف مرکب ) قابل تردید. انکارپذیر. تردیدپذیرنده : مبارکا خدایی که در سختی و نرمی احکام او تهمت پذیر نیست . (تاریخ ...
تهمت زدن . [ ت ُ م َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بهتان زدن . اتهام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تهمت کردن و تهمت نهادن . (ناظم الاطباء) : تهمت عیش م...
تهمت بردن . [ ت ُ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گمان بد بردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر وی هیچ تهمت مبر و میل از شک بسوی تیقن کن . (تاریخ...
تهمت بستن . [ ت ُ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نسبت گناه و بوسین و عیب به کسی دادن . (ناظم الاطباء). اتهام . افترا. منسوب کردن کسی را به گناه...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.