تیار
نویسه گردانی:
TYAR
تیار. [ ت َی ْ یا ] (ع ص ، اِ) موج دریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موج آب . (مهذب الاسماء): کالبحر یقذف بالتیار تیاراً. (اقرب الموارد) : این بگفت و در کشتی آز نشست وبه دریای تیار قرین شد. (نقض الفضائح ص 174). چنگیزخان بنفس خویش بدان بلاد رسید و تیار بلا از لشکر تتاردر موج بود. (جهانگشای جوینی ). || مرد متکبر شوریده عقل لاف زن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ازذیل اقرب الموارد): رجل تیار؛ ای تیاه . (ناظم الاطباء). || قطع عرقاً تیاراً؛ ای سریعالجریة. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جلدرفتار و جهنده و مواج . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
تیار. (اِ) ۞ تاج سلطان فارس و ماد و تیار پاپ نیز به تقلید از آن ساخته شده است . و دراویش نیز امروز کلاهی به همین شکل دارند.(یادداشت بخ...
تیار. [ ت َی ْ یا / ت َ ] (ص ) درست . تمام . راست . کامل . مهیا. معد. صحیح . طیار. درست تیار. تمام و تیار. رجوع به طیار شود. (از یادداشتهای مرحوم...
تیار. (اِخ ) دهی از دهستان چلاو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 505 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
تیار:
آماده, مهیا, ساخته, مالش, لولهساختنتریاک
سید:
سرور, بزرگ, مهتر, آقا, سیائدجمع
( صفت ) 1 - سرور مهتر بزرگ آقا 2 - پیامبر اسلام ص . 3 - آن ک...
تیار کردن . [ ت َی ْ یا / ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درست و آماده و مهیا کردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مهیا کردن و حاضر کردن . (ناظم الاطباء)....
طیار. [ طَ ] (ع اِ) نظم و ترتیب . || زینت . || زیور (به جواهر آراسته ). (دزی ج 2 ص 79).
طیار.[ طَی ْ یا ] (ع ص ) فرس ٌ طیارٌ؛ اسب تیزخاطر. اسب چست و چالاک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) پرنده . (مهذب الاسماء). و النوع الطیا...
طیار. [ طَی ْ یا ] (اِخ ) لقب جعفربن ابیطالب بن عبدالمطلب عم ّ حضرت پیغمبر صلواة اﷲ و سلامه علیه ، و علت این لقب آن است که چون در غزوه ٔ ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
چرخ طیاره. چرخ دنده٠ چرخ دندانه دار٠ در حال حال حاضر کاربرد آن منسوخ شده است٠ چرخی دندانه دار که به دور خود چرخیده و سایر چرخ ها را نیز به حرکت در می ...