گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تیر نویسه گردانی: TYR تیر. (اِخ ) ۞ از شهرهای قدیمی فینیقی . صور. رجوع به صور و قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه واژه معنی تیر انداختن تیر انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تیر افکندن بر چیزی . (آنندراج ). پرتاب کردن تیر. (ناظم الاطباء). گشاد دادن تیر از کمان . (یادداشت بخط مرحوم... تیر گر فاخری این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تیر کمان دار این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. تیر پیکاندار یب . [ ی َ ] (اِ) تیر به زبان سمرقندی . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). تیر بازوی چرخ تیر بازوی چرخ . [ رِ ی ِ چ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عطارد. (شرفنامه ٔ منیری ). ستاره ٔ عطارد. (ناظم الاطباء). || و نیز تیری که بکمان چرخش ... بسر تیر رسانیدن بسر تیر رسانیدن . [ ب ِ س َ رِرِ / رَ دَ ] (مص مرکب ) بر سر تیر رسانیدن . شکار شدن ، تیر خوردن : و هرگاه نخجیر دال طبع خجسته اش هوس شکار کردی ... تیر دیرک پالار فرسب دار حمال تیر. (اِ) # تیر کشتی و عصار و خانه و داربام. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). هر چوب راست را گویند همچو تیری که خانه بدان پوشند و تیری که در میان کشتی نص... طیر طیر. [ طَ ] (ع مص ) پریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). یقال : طار طیراً و طیراناً و طیرورةً؛ پرید. || شتافتن . (زوزنی ). || (اِ) مقابل وحش . پرن... طیر طیر. (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). جایگاهی است که عرب را در آن محل واقعه ای رخ داده و روز واقعه یکی از ایام تاریخی عرب بشمار است .... طیر طیر. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) نام محلی که آن را رکن هم میگفته اند. رجوع به الجماهر بیرونی ص 271 شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود