گفتگو درباره واژه گزارش تخلف تیر نویسه گردانی: TYR تیر. (اِخ ) ۞ از شهرهای قدیمی فینیقی . صور. رجوع به صور و قاموس الاعلام ترکی شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی تیر تیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم ۞ خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن... تیر تیر. (ع اِ) صحرا. || بیابان . || شاه تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیر تیر. [ ت ِ ی َ ](ع اِ) ج ِ تارة. (منتهی الارب ). رجوع به تارة شود. تیر تیر. [ ت ِ ی ُ ] (ع اِ)مرغی شبیه طاووس ماده . (ناظم الاطباء) (از برهان ). تیر تیر. (اِخ ) عطارد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از اوبهی ) (از ناظم الاطباء). نام ستاره ٔ عطارد است... تیر تیر. (اِخ ) نام فرشته ای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی که در روز تیرماه تیر واقع شود به او تعلق دارد. (برهان ) (از فرهنگ جهان... تیر تیر. (اِخ ) به رود دجله هم اطلاق شده و آن در اصل تیگر بوده که ایرانیها به مناسبت تندی به دجله می گفتند. در زبان فرنگی هم تیگر به دجل... تیر تیر. [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ سیاستمدار و مورخ فرانسوی (1797-1887 م .). وی مکرر وزیر، نخست وزیر و وکیل مجلس شد و به ریاست قوه ٔ مجریه رسید و معاهده ... پنج تیر پنج تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که پنج فشنگ خورد. تیر تخش تیر تخش . [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیر هوائی و آتشبازی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). تیر هوائی و تیر ناوک و تیر آتشبازی ... (غیا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود