اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

تیر

نویسه گردانی: TYR
تیر. [ ی ِ ] (اِخ ) ۞ سیاستمدار و مورخ فرانسوی (1797-1887 م .). وی مکرر وزیر، نخست وزیر و وکیل مجلس شد و به ریاست قوه ٔ مجریه رسید و معاهده ٔ فرانکفورت را منعقد کرد و به ریاست جمهوری انتخاب شد (1871 م .) و نام خود را با آزاد کردن فرانسه توأم کرد و سپس قدرت خود را از دست داد (مه 1873 م .) و بعد نماینده ٔ سنا و سپس نماینده ٔ مجلس شد. وی آثار تاریخی مهمی بنام تاریخ انقلاب فرانسوی (1824-1827 م .) و تاریخ کنسولی و امپراطوری (1845-1862 م .) بجا گذاشته . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به لاروس شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۴ ثانیه
تیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم ۞ خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن...
تیر. (ع اِ) صحرا. || بیابان . || شاه تیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
تیر. [ ت ِ ی َ ](ع اِ) ج ِ تارة. (منتهی الارب ). رجوع به تارة شود.
تیر. [ ت ِ ی ُ ] (ع اِ)مرغی شبیه طاووس ماده . (ناظم الاطباء) (از برهان ).
تیر. (اِخ ) عطارد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ) (از فرهنگ رشیدی ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) (از اوبهی ) (از ناظم الاطباء). نام ستاره ٔ عطارد است...
تیر. (اِخ ) نام فرشته ای است که بر ستوران موکل است و تدبیر و مصالحی که در روز تیرماه تیر واقع شود به او تعلق دارد. (برهان ) (از فرهنگ جهان...
تیر. (اِخ ) به رود دجله هم اطلاق شده و آن در اصل تیگر بوده که ایرانیها به مناسبت تندی به دجله می گفتند. در زبان فرنگی هم تیگر به دجل...
تیر. (اِخ ) ۞ از شهرهای قدیمی فینیقی . صور. رجوع به صور و قاموس الاعلام ترکی شود.
پنج تیر. [ پ َ ] (اِ مرکب ) نوعی تفنگ که پنج فشنگ خورد.
تیر تخش . [ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تیر هوائی و آتشبازی را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء). تیر هوائی و تیر ناوک و تیر آتشبازی ... (غیا...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.