تیرپرتاب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) فاصله ای که تیرانداز بطور متوسط تواند تیر اندازد. تیررس . مسافت پرتاب شدن تیری .مسافتی که یک تیر پیماید، چون بیفکنند
: دگر گنج پردرّ خوشاب بود
که بالاش یک تیرپرتاب بود
که خضرا نهادند نامش روان
همان تازیان نامور بخردان .
فردوسی .
به یک تیرپرتاب بر، خوان نهاد
برو بره و مرغ بریان نهاد.
فردوسی .
فلک با رتبتش یک تیرپرتاب
زمین با همتش یک میل وار است .
مسعودسعد.
اگر عطسه زدی یک تیرپرتاب آواز صدای آن برسیدی . (تاریخ طبرستان ). و خندقی ژرف گرداگرد شهر بزدند عمق سی و سه ارش یاارش مساحان و عرض یک تیرپرتاب . (تاریخ طبرستان ). و در میان این باغ دریاهکی کده از هر جانب تیرپرتاب . (تاریخ طبرستان ).