ثال
نویسه گردانی:
ṮAL
ثال . [ ثال ل ] (ع ص ) نعت فاعلی از ثل ّ و ثلَل .
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
ثعل . [ ث ُ / ث َ ع َ / ث َ ] (ع ص ، اِ) دندان افزونی پس دندانها یا کج و راست برآمدگی دندان . || دندان زائد و پستان افزونی از ستور. ج ، ثع...
ثعل . [ ث ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَثعل و ثَعلاء.
ثعل . [ ث َ ع َ ] (ع مص ) ثعل سن ؛ برآمدن دندان زائد. || کج و راست برآمدن دندان .
ثعل . [ ث ُ ](ع اِ) کرمکی است که در خیک پیدا گردد چون فاسد شودو بویناک گردد. || مرد لئیم . مرد ناکس .
ثعل . [ ث ُ ع َ ] (اِخ ) نام شخصی است . || پدر قبیله ای است ؛ بنوثعل .
ثعل . [ ث ُ ع َ ](اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجا...
سال . (اِ) حرکت یک دوره ٔ آفتاب است از نقطه ٔ برج حمل تا نقطه ٔ آخر برج حوت و آن را به عربی سنة گویند. (برهان ). سنة. (دهار) (انجمن آرا). ...
سال . (اِ) چوبی است در هند که از آن کشتی سازند. (رشیدی ) (انجمن آرا). هندی درختی که از چوب آن کشتی و جهاز سازند. (برهان ). نام درختی است...
سال . (اِ) ۞ شکسته ٔ سیاه اَل در لهجه ٔ گیلان . رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 259 و سیاه ال در این لغت نامه شود.
سال . [ ل ل ] (ع اِ) جای رفتن آب در رود. (مهذب الاسماء). وادی فراخ دور تک درختناک . ج ، سُلاّ ن ، سوّال . (منتهی الارب ) (آنندراج ).