اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثأدة

نویسه گردانی: ṮAD
ثأدة. [ ث َءْ دَ ] (ع ص ، اِ) زن بسیارگوشت .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ماضی واژه ای عربی است و پارسی آن برای آمدن در کنار ساده، این است: گَتای ساده (سنسکریت)
اسم واژه ای عربی و ساده پارسی است و جایگزین پارسی این است: نامساده nâmsâde (نام + ساده) **** فانکو آدینات 09163657861
صفت واژه ای عربی و ساده پارسی است؛ و جایگزین پارسی، این است: بژنای ساده bežnâye-sâde (بژنا: صفت. «سغدی» + ساده) **** فانکو آدینات 09163657861
ابن صعده . [ اِ ن ُ ص َ دَ ] (ع اِ مرکب ) حمار وحشی . گور. گورخر. حمارالوحش . خر وحشی . فَرا. سُکَین .
ساده لوح . [ دَ / دِل َ / لُو ] (ص مرکب ) کنایه از مرد خفیف العقل . (بهارعجم ) (آنندراج ). کنایه از احمق و بی شعور. (غیاث اللغات ). ساده دل : ساد...
ساده مال . [ دَ / دِ ] (نف مرکب ) در اصطلاح بنایان کارگری که سفیدکاری ساده و بی گل و گچ بری کند.
ساده مرد. [ دَ / دِ م َ ] (اِ مرکب ) ساده لوح . کنایه از مرد خفیف عقل . (بهار عجم ) (آنندراج ). نادان . (شرفنامه ٔ منیری ). ابله . (ملخص اللغات حس...
ساده نمک . [ دَ / دِ ن َ م َ ] (ص مرکب ) ملیح . با نمک . نمک ناب و خالص : ساده زنخدان بدم و ساده کارساده نمک بودم و ساده شکر.سوزنی .
ساده وضع. [ دَ / دِ وَ ] (ص مرکب ) ساده طور. کنایه از آدمی بی تکلف . (آنندراج ).
ساده جگر. [ دَ / دِ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از مرد خفیف العقل ۞ . (بهار عجم ) (آنندراج ). ساده لوح . ساده دل . سینه صاف . کنایه از مردم خفیف ا...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۷ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.