اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثر

نویسه گردانی: ṮR
ثر. [ ث َرر ] (ع ص ، اِ) مرد بسیارگوی . پرسخن . پرگوی . پرحرف . پرروده . روده دراز. پرچانه . || فراخ . || فرس ثرّ؛ اسب تیزرو. مُنَثَّر. || آب بسیار. || ابر سیاه . || ابر بسیارباران . || ثرورة. ثَرارَت . ثرور. || (مص ) بسیارآب شدن چشمه . || تر کردن زمین . || بسیار خون روان شدن از ریش و خستگی . || بسیارشیر شدن شتر ماده و گوسپند. || پراکندن . پریشان کردن . و رجوع به ثرور شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
سر برنهادن . [ س َ ب َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ترک سخن کردن و ساکت شدن . (برهان ) (انجمن آرا).
سرپیچاندن . [ س َ دَ ] (مص مرکب ) پیچاندن سر را.گرداندن سر. || دواندن . بدفعالوقت گذراندن . امروز و فردا کردن . (یادداشت مؤلف ) : از آن آب و...
سر جنباندن . [ س َ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) سر تکان دادن . || سر تکان دادن ستایش و تحسین را. باتکان دادن سر نمودن خشنودی و رضایت را : به با...
در سر آمدن . [ دَس َ م َ دَ ] (مص مرکب ) از سر به زمین افتادن . لغزیدن بطرف زمین . در اصطلاح امروز، سکندری رفتن . (فرهنگ لغات و اصطلاحات مثنو...
پی سر کردن . [ پ َ / پ ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دست بسر کردن . از سر باز کردن .
نوعی چکش که یک سرش کروی و گوی مانند ست.
نوعی پرچ سر برجسته
سر بردن . [ بِ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بسر بردن . (آنندراج ). طی کردن . گذراندن . انجام دادن : ..........................................................
سر انداختن. {سَ اَ تَ}. (مص. مرکب) حرکت سر به خرام در رقص. سر در شور رقص و سماع مستانه جنباندن. نیز سر به پای کسی انداختن کنایه از جان‌فشانی. ////////...
در مورد چیزی تحقیق و کنکاش کردن
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.