اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثرا

نویسه گردانی: ṮRʼ
ثرا. [ ث ِ ] (اِخ )جائی است بین رویثة و صفراء در پائین وادی حی . یوم ذی ثرا؛ نام یکی از جنگهای عرب است . (مراصد الاطلاع ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
سراء. [ س َ ] (ع مص ) (از «س رو») جوانمرد گردیدن و سخی شدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهتر گردیدن . (آنندراج ) (منتهی ا...
سراء. [ س َرْ را ] (ع اِمص ، اِ) شادی و فراخی . (دهار) (مهذب الاسماء). فراخی . شادی نیکویی . (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ). شادی ...
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) نام سرمن رأی . (منتهی الارب ).
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) آبی است نزدیک وادی سلمی . (منتهی الارب ).
سراء. [ س ُرْ را ] (اِخ ) ریگستانی است گل آمیخته نزدیک وادی اُرل . (منتهی الارب ).
سرع . [ س َ / س ِ ] (ع اِ) شاخ تر رَز بدانجهت که نازک میشود. || شاخ تر از هر درخت که باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
صراء. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صرایة است . (منتهی الارب ).
صراء. [ ص َرْ را ] (ع ص ) صخرةٌ صراء؛ سنگ سخت . (منتهی الارب ). صماء. (قطر المحیط). || حیةٌ صراء؛ مار که دوا نپذیرد. (منتهی الارب ).
صراء. [ ص ُرْ را ](ع اِ) ج ِ صاری . (منتهی الارب ). رجوع به صاری شود.
صرع . [ ص َ / ص ِ ] (ع مص ) افکندن . (ترجمان جرجانی ) (دهار). بیوکندن . (زوزنی ). بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ). افتادن و از پای درآمدن...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۷ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.