اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثعل

نویسه گردانی: ṮʽL
ثعل . [ ث ُ ع َ ](اِخ ) موضعی است به نجد. ابن درید گوید به این معنی با ضم ثاء و عین است اما با سکون عین آبی است از بنی قواله نزدیک سجابه ٔ نجد در دیار کلاب . و گویند وادیی است نزدیک مکه در دیار بنی سلیم . (مراصد الاطلاع ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بچه سال . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) خردسال . دختر یا پسری که سنش کم باشد. زنی که هنوز بسیار جوان است .
سال نو. [ ل ِ ن َ / نُو ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سالی که از نو آغاز شود. سال جدید. و در ایران سال نو از آغاز فروردین یا حمل است : چو بودی ...
سال گشت . [ گ َ ] (ن مف مرکب ) پیر سال خورده . (آنندراج ) سالدیده . پیر. (استینگاس ).
سال ماه . (اِ مرکب ) سالمه . سالگرد. رجوع به سالمه شود.
سال مه .[ م َه ْ ] (اِ مرکب ) تاریخ است و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز باشد. (برهان ). ماه و روز. (جهانگیری ). حساب سال و ماه نگاه ...
سال مه . [ ل ِ م َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سال قمری باشد و آن سیصد و پنجاه و چهار روز است . (برهان ).
سال سبت . [ ل ِ س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سفر لاویان 25:3: همان سال آزادی میباشد سفر تثنیه 31:10: که سال هفتم است و میبایست از فلاحت ز...
سال شمار. [ ش ُ / ش َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) نوعی عقربک در بعض از ساعتها. رجوع بسال شماری شود.
سال فیل . [ ل ِ ] (اِخ )چهل و دومین سال سلطنت نوشیروان (که مقارن 572-573 م . است ). زیرا هیچ سالی به اندازه ٔ آن سال مشحون از آثار بسیار...
سال قحط. [ ل ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سال که در آن هیچ یافت نشود. عام سَنیت . (منتهی الارب ). مُسنِت . (منتهی الارب ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.