ثعلبة
نویسه گردانی:
ṮʽLB
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عمرو. یکی ازملوک عرب بنی جفنه معروف به غسانیان است که در بادیةالشام حکومت میکردند. ثعلبه نخستین کس است از این سلسله که به «ملک » ملقب گردید. وی از موالیان قیاصره ٔروم بود و معاصرین او در مقابل هجوم ایرانیان از جهة حیره ، از وی کمک میخواستند. مدت سلطنت او در حدودبیست سال بود. او در قرن دوم بعد از میلاد میزیست . صاحب مجمل التواریخ و القصص در باب وی آرد: او هفده سال پادشاهی راند و بناها کرد چون عقه و صرح الغدیر یعنی کوشک غدیر و آن بجانب بلقاست در اطراف حوران . (مجمل التواریخ و القصص ص 174) (الاعلام زرکلی ج 1 ص 171).
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن سلام . صحابی و برادر عبداﷲ ابن سلام است . ابو عمر آرد که طبری بروایت مقطوع ، از ابن جریح آورده است که ای...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن سوید انصاری . برادر اویس بن سوید انصاری صحابی است و ابن فتحون ثعلبه را نیز در شمار صحابه آورده است . رجوع ...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن سهیل . گویند که ثعلبة نام ابوامامه حارثی صحابی است و بقولی مشهورتر نام ابوامامه ایاس بن ثعلبه است نه ثع...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن صعیر یا ابن ابی صعیر. او و پسر او عبداﷲبن ثعلبة صحابی باشند و از ثعلبة بعض احادیث مروی است .
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن صُعیرالمازنی . از شعراء متقدم عرب است ۞ .
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عامر. پیشوای ثعالبة، یکی از پانزده ٔ فرقه ٔ خوارج . (بیان الادیان ).
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عباد. محدث است .
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن . صحابی انصاری است . وی ملازمت خدمت رسول می کرد و وقتی او را رسول صلوات اﷲ علیه به خانه ٔ یکی ...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن عدی . صحابی است . ذهبی در تجرید آرد، که ابن الجوزی در تلقیح ، ذکر او آورده است . عسقلانی گوید: ترسم ...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عُکابة. نام قبیله ای از عرب است . (امتاع الاسماع ج 1 ص 30).