ثعلبة
نویسه گردانی:
ṮʽLB
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن عمرو. یکی ازملوک عرب بنی جفنه معروف به غسانیان است که در بادیةالشام حکومت میکردند. ثعلبه نخستین کس است از این سلسله که به «ملک » ملقب گردید. وی از موالیان قیاصره ٔروم بود و معاصرین او در مقابل هجوم ایرانیان از جهة حیره ، از وی کمک میخواستند. مدت سلطنت او در حدودبیست سال بود. او در قرن دوم بعد از میلاد میزیست . صاحب مجمل التواریخ و القصص در باب وی آرد: او هفده سال پادشاهی راند و بناها کرد چون عقه و صرح الغدیر یعنی کوشک غدیر و آن بجانب بلقاست در اطراف حوران . (مجمل التواریخ و القصص ص 174) (الاعلام زرکلی ج 1 ص 171).
واژه های همانند
۷۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن المطهربن احمد الحنظلی . مکنی به ابوطاهر. از ابوعلی مصاحفی ، و جز او، سماع دارد، و وفات او در سنه ٔ 398 هَ . ق...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن میمون . ابواسحاق مولی بنی اسد ثم بنی سلامة. در نامه ٔ دانشوران آمده است ۞ : ابو اسحاق ثعلبةبن میمون از ...
ثعلبة.[ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن ودیعة. صحابی انصاری است اودر وقعه ٔ تبوک یکی از مخالفین بود سپس انابت جست و توبه ٔ او پذیرفته گشت و آیت ...
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است .
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) ابومالک . تابعی است . او از لیث بن ابی سلیم و از او فریابی روایت کند.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) اصفهانی . ابوبحر. تابعی است .
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) انصاری . پدر عبداﷲ و گویند نام پدر وی سهیل است . رجوع به الاصابه ج 1 ص 210 شود.
ثعلبة. [ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) التمیمی العنبری . جد هرماس بن حبیب عنبری است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 209 شود.
اصحاب ثعلبة. [ اَ ب ِ ث َ ل َ ب َ ] (اِخ ) پیروان ثعلبةبن عامر بودند که با عبدالکریم بن عجرد نخست از یک طریقت پیروی میکردند ولی پس از چندی ...
ثالبة. [ل ِ ب َ ] (ع ص ) امراءة ثالبةالشوی ؛ متشققةالقدمین .