ثلا
نویسه گردانی:
ṮLA
ثلا. [ ث ُ ] (اِخ ) یکی از قلعه های یمن است . (مراصد الاطلاع ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۲ ثانیه
صلع. [ ص َ ل َ ] (ع مص ) بی موی پیش سر گردیدن . موی رفتگی پیش سر. (منتهی الارب ). موی پیش سر رفتن . کل بودن . (غیاث اللغات ).
صلع. [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اصلع. (منتهی الارب ).
صلع. [ ص ُل ْ ل َ ] (ع ص ) سنگ پهنا سخت . || جائی که هیچ نرویاند. (منتهی الارب ).
سلاء. [ س ُل ْ لا ] (ع اِ) ته خرما. (غیاث ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). ته خرما. الوات سلاةَ. (مهذب الاسماء). || مرغی است . (آنندراج ) (منتهی ...
سلاء. [ س ِ ] (ع اِمص ) ۞ روغن کشی . اسم است مصدر را.ج ، اسلئة. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
سلع. [ س َ ل َ ] (ع اِ) درختی است تلخ مزه یا نوعی از زهر یا نوعی از صبر یا تیره ای است بدمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است تلخ . (...
سلع. [ س َ ] (ع اِ) کفیدگی پای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رخنه . شکاف . چاک . درز. ترک . || شکاف کوه . ج ، سلوع . (ناظم الاطباء). |...
سلع. [ س ِ ] (ع اِ) شکاف کوه . || همزاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مثل و مانند. (ناظم الاطباء).
کم صلا. [ ک َ ص َ ] (اِ مرکب ) قاعده ای است مقرری که در آن حروف مهمله به ترتیب لف و نشر مرتب تغییر می دهند و معجمه به حال خود می گذارند...
صلا زدن . [ ص َ زَ دَ ] (مص مرکب ) آواز دادن برای طعام . آواز دادن . بانگ دادن . خواندن بسوی چیزی : برره قول کاسه گر کوس نوای نو زندبرسر خو...