ثناء
نویسه گردانی:
ṮNAʼ
ثناء. [ ث ِ ] (ع اِ) رسن از پشم یا موی یا از غیر آن . ثنایة. قاتمه . || هر تاهی از رَسَن . لا. تو. || پای بند یا زانو بند شتر. || دوم . || ثناء دار؛ پیش در سرای و صحن خانه . فناء آن . || ج ِ ثنی ؛ شتران نر در سال ششم درآمده .
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ثناء. [ ث َ ] (ع اِ) آفرین . سخن نیکو. کلام جمیل . تمجید. تعریف . تحسین : ز دیدار رستم بجا ماندندز دورش فراوان ثنا خواندند. فردوسی .حسن سلیمان ...
ثناء. [ ث َ ] (اِخ ) ابن احمدبن محمد. محدث است .
ثناء. [ ث َ ] (اِخ ) کاتبه . زنی از خوش نویسان معروف و او جاریه ٔ ابن فیوما و از شاگردان اسحاق بن حماد است . (ابن الندیم ).
ثناء. [ ث َ ] (اِخ ) هبةاﷲ (شیخ ...). از شعرای کشمیر و از شاگردان علی حزین لاهیجی است . وفات وی دراواسط مائه ٔ دوازدهم هجری بود و بیت ذیل از...
ثناء. [ ث ُ ] (ع ق ) دودو: جاؤوا ثناء ثناء؛ یعنی اثنین اثنین یا ثنتین ثنتین ، آمدند دو دو. دوگان دوگان . دوپاره .
سناء. [ س َ] (ع اِ) بلندی . رفعت . (ناظم الاطباء). || (ع مص ) صاحب بلندی و رفعت گردیدن . (ناظم الاطباء).
صناء. [ ص ِ ] (ع اِ) خاکستر. || چرک . || ریم . (منتهی الارب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.