ثنت
نویسه گردانی:
ṮNT
ثنت . [ ث َ ] (ع مص ) ثنت شفه ؛ فروهشته گردیدن و خون آلود شدن لب . || ثنت لثه ؛ خون آمدن از لثه . || ثنت لحم ؛ بوی گرفتن گوشت .
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سنط. [ س ُ ن ُ ] (ع اِ) اسناط. ج ِ سناط. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سنط. [ س ِ ] (ع اِ) پیوند دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
صنط. [ ص َ ن َ / ص َ ] (ع اِ) برگ سلم که بوی پوست پیرایند. (منتهی الارب ). سنط. قَرَظ. در اقرب الموارد این کلمه را صَنط بسکون نون ضبط کرده...
سنت هلن . [ س َ هَِ ل ِ ] (اِخ ) ۞ جزیره و مستعمره ٔ بریتانیادر مغرب آفریقا واقع در اقیانوس اطلس در 1900 کیلومتری ساحل . دارای 4900 تن سکنه ....
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اهل سنت . [ اَ ل ِ س ُن ْ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سنیان . اهل تسنن . رجوع به تاریخ سیستان صص 191 - 193 و مزدیسنا ص 289 و ضحی الاسلام و ...
سنت پرست .[ س ُن ْ ن َ پ َ رَ ] (نف مرکب ) آنکه آداب و رسوم را پرستد. که اعمال و افعال پیشینیان را احترام گذارد.
سنت پرستی . [ س ُن ْ ن َ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) عمل سنت پرست .
سنت کردن . [ س ُن ْ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ختنه کردن . (ناظم الاطباء). ختان . بریدن . ختن : و طاهر را سنت کردند اندر سنه ٔ ست و سبعین و مأت...