اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ثور

نویسه گردانی: ṮWR
ثور. [ ث َ ] (ع اِ) گاو نر. بَقر. || گاو فلک . گاو گردون . یکی از صور دوازده گانه ٔ منطقةالبروج میان حمل و جوزا و آن چون نیم گاوی تخیل شده که روی سوی مشرق و پشت به مغرب دارد و یکصد و چهل و یک ستاره بر آن رصد کرده اند و ثریا و عین الثور در این صورت باشد و بودن آفتاب در این برج به اردی بهشت (نیسان سریانی ) باشد. رجوع به اردی بهشت شود. و بیت الشرف ماه در آن است . || یکی از دو خانه ٔ زهره است و خانه ٔ دیگر آن میزان است . (مفاتیح العلوم ) :
سوسن لطیف و شیرین چون خوشه های سیمین
شاخ و ستاک نسرین چون برج ثور و جوزا.

کسائی .


همیشه تا نبود ثور خانه ٔ خورشید
چنان کجا نبود شیر خانه ٔ بهرام .

فرخی .


بداد ثور بسی شیر اول و آخر
به یک لگد که برآورد ریخت ناگاهان .

مسعودسعد.


به کوهی که با ثور بمناطحه میکوشید و بیشه ای که روی زمین از چشم کواکب می پوشید التجا کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || کالثور یضرب لما عافت البقر، مثل است . گوساله ٔ بسته رازدن . || ثور ابرد؛ گاوی که خالهای سیاه و سفید دارد. || ثور ثریا (فلک )؛ گاو پروین . || ثور رامح ؛ گاوی که هر دو شاخ داشته باشد. ج ، اَثُور. اثوار. ثیار. ثَورَة. ثِیَرة. ثیران . || لخت بزرگ از پینو. پاره ای کشک . ج ، اَثُور. ثورَة. || مهتر. پیشوای قوم . || سفیدی بن ناخن . || دیوانگی . || سرخی تابان شفق . || پاره ای پنیر. || مرد نادان . احمق .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
صور نیم شبی . [ رِ ش َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه و ناله و فریاد و فغان نیم شبی باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : به صور نیم ش...
صور اسرافیل از مجله‌های معروف، مهم و مؤثر[۱] صدر مشروطیت بود. شماره نخست این نشریه ۱۴ دی ۱۲۸۶ منتشر شد.[۲] جهانگیرخان شیرازی و قاسم‌خان تبریزی با همکا...
صور صبحگاهی . [ رِ ص ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آه و ناله و فریاد و فغان صبحگاهی باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) : به صور صبحگا...
صور اسرافیل . [ رِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شاخی که اسرافیل در وی دمد. (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل ).آنچه اسرافیل در آن دمد. (مه...
صور اسرافیل . [ رِ اِ ] (اِخ ) میرزا جهانگیرخان شیرازی فرزند آقا رجبعلی . مدیر روزنامه ٔ صور اسرافیل که بخاطر نام روزنامه اش به صور اسرافیل ملق...
ابراهیم سور. [ اِ ] (اِخ ) یا ابراهیم سیم . چهارمین از سلاطین افاغنه در هندوستان (961-962 هَ .ق .). و این دودمان را بابریان برانداختند.
پارادک سور. [ دِ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ نوعی از جانوران پستاندار گوشت خوار مخصوص ناحیه ٔ هند و ماله .
پاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) ۞ عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.
بله سور بزرگ . [ ب َ ل ِ رِ ب ُ زُ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند، بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 379 تن . آب آن از رود الند و محصول آن غلات...
بله سور کوچک .[ ب َ ل ِ رِ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان الند، بخش حومه ٔ شهرستان خوی . سکنه ٔ آن 156 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات است ....
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۱۰ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.