گفتگو درباره واژه گزارش تخلف ثور نویسه گردانی: ṮWR ثور. [ ث َ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است و از ابوعمر عبداﷲ بن عامر الیحصبی روایت کند. ۞ واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه واژه معنی سور سور. سرخ است. نخل سرخ را نیز گویند. ایرانیان باستان عراق امروزی را سورستان می گفتند. سور (sever) پافشارنده، اصرار کننده، مصر. سور سور. (سُ وَ). (ع اِ) دیوار قلعه. (برهان). باره ٔ شهر. (منتهی الارب). مربض .(نصاب الصبیان). دیوار حصار. (دهار). بارو، ج ، اسوار. اسیران. (مهذب الاسماء)... سور سور (به ضم سین و فتح واو) در لغت به معنای دیوار گرداگرد شهر [۱] و حصار است، و در اصطلاح منطق، اداتی است که به وسیله آن کمیت افراد موضوع بیان میشود. ق... سور سور (به انگلیسی: quantifier) در منطق، عملگر ی است که تعیین می کند «چند مورد» در دامنه سخن یک فرمول باز را برآورده میسازد. برای مثال سور عمومی ∀ {\di... سور سور در اوستایی سوئیریه suirya و به معنی ناهار است. ***فانکو آدینات 09163657861 سؤر سؤر.[ س ُءْرْ ] (ع اِ) نیم خورده و پس مانده ٔ اطعمه و اشربه . (برهان ). بقیه ٔ چیزی و پس خورده . (منتهی الارب ). نیم خورده و پس خورده . (غیاث )... صور آه صور آه . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فریاد و نعره و آواز بلند دردناک باشد. (برهان ). نعره و آه بلند دردناک . (فرهنگ رشیدی ). ده سور ده سور. [دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گرجی بخش داران شهرستان فریدن . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری داران . دارای 189 تن سکنه است . آ... زاج سور زاج سور. (اِ مرکب ) نام شادی و جشن و سوری باشد که بهنگام زائیدن زنان و ایام ولادت کنند. (برهان قاطع) : خزائن تهی شد از آن زاج سوردرونها ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۰ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود