ثیار
نویسه گردانی:
ṮYAR
ثیار. (ع اِ) ج ِ ثور. گاوان .
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سیار. (اِ) کشکینه بود. (اوبهی ) (ناظم الاطباء). کشکینه و آن نانی باشد که از آرد جو و آرد باقلا و ارزن پزند. (برهان ). نانی که از جو و باقلا و...
سیار. [ س َی ْ یا ] (ع ص ) رونده . (از آنندراج ). کسی که سیر میکند و آنکه بسیار میگردد و آنکه برای تماشا و تفرج سیر میکند. (ناظم الاطباء). سیا...
سیار. [ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابن دینار یا ابن وردان . رجوع به ابوالحکم عنبری شود.
صیار. (ع اِ) آواز چنگ که سازی است . || نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ). || رمه ٔ گاو. (اقرب الموارد). رمه ٔ گاو دشتی . (مهذب الاسماء).
صیار. [ ] (ع اِ) لیف نارجیل . (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ نارجیل ).
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نادیست nādist (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
صیعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن از قضاعه . (منتهی الارب ).
صیعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن عمروبن حیدان . از قبیله ٔ قضاعة است .
هبیر سیار. [ هََ رِ س َی ْ یا ] (اِخ ) ریگستانی است به نجد. (معجم البلدان ). ریگزاری است نزدیک زرود در راه مکه و در آن جنگی است مر عرب را...
دبیر سیار (که دبیر «بازدیدکننده» یا «مشاء» نیز گویند) آموزگاری است دوره گرد. بعضأ تخصص کار در مشاغل، مراقبت های بهداشتی یا در زمینه آموزش ویژه دارد و ...