صیار
نویسه گردانی:
ṢYAR
صیار. [ ] (ع اِ) لیف نارجیل . (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه ٔ نارجیل ).
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
صیار. (ع اِ) آواز چنگ که سازی است . || نافه ٔ مشک . (منتهی الارب ). || رمه ٔ گاو. (اقرب الموارد). رمه ٔ گاو دشتی . (مهذب الاسماء).
صیعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) قبیله ای است به یمن از قضاعه . (منتهی الارب ).
صیعر. [ ص َ ع َ ] (اِخ ) ابن عمروبن حیدان . از قبیله ٔ قضاعة است .
ثیار. (ع اِ) ج ِ ثور. گاوان .
سیار. (اِ) کشکینه بود. (اوبهی ) (ناظم الاطباء). کشکینه و آن نانی باشد که از آرد جو و آرد باقلا و ارزن پزند. (برهان ). نانی که از جو و باقلا و...
سیار. [ س َی ْ یا ] (ع ص ) رونده . (از آنندراج ). کسی که سیر میکند و آنکه بسیار میگردد و آنکه برای تماشا و تفرج سیر میکند. (ناظم الاطباء). سیا...
سیار. [ س َی ْ یا ] (اِخ ) ابن دینار یا ابن وردان . رجوع به ابوالحکم عنبری شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، این است: نادیست nādist (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
هبیر سیار. [ هََ رِ س َی ْ یا ] (اِخ ) ریگستانی است به نجد. (معجم البلدان ). ریگزاری است نزدیک زرود در راه مکه و در آن جنگی است مر عرب را...
دبیر سیار (که دبیر «بازدیدکننده» یا «مشاء» نیز گویند) آموزگاری است دوره گرد. بعضأ تخصص کار در مشاغل، مراقبت های بهداشتی یا در زمینه آموزش ویژه دارد و ...