اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جام

نویسه گردانی: JAM
جام . (اِ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا :
برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی
که پیش همت او چند کاسه یک جام است .

اثیر (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جام چهل‌کلید یا چهل بسم الله یکی از سوغات‌های قدیمی شهر مشهد است. ظرفی است برنجی که همه جایش چهل آیه که با «قل» شروع می‌شود، حک کرده‌اند و چهل کلید کو...
جام جم، منظومه‌ای به زبان فارسی است که بر قالب مثنوی سروده شده‌است. شاعر این اثر، اوحدی مراغه‌ای، شاعر و عارف ایرانی است که به سال ۷۳۸ ه.ق مصادف با ۱۳...
جام جم، منظومه‌ای به زبان فارسی است که بر قالب مثنوی سروده شده‌است. شاعر این اثر، اوحدی مراغه‌ای، شاعر و عارف ایرانی است که به سال ۷۳۸ ه.ق مصادف با ۱۳...
گل جام . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) شیشه های رنگین که در عمارت خانه و حمام و در تابدانها تعبیه کنند وآنرا آینه جامی نیز میگویند. (آنندراج ) : روشن بو...
خط جام . [ خ َطْ طِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطهایی که در جام جم است و در غیر این نیز می آید. (آنندراج ) : باده ۞ مشک است و زعفران در ج...
ته جام . [ ت َه ْ ] (اِ مرکب ) باقیمانده ٔ شراب در جام . (ناظم الاطباء). ته پیاله . رجوع به ته و ترکیبهای آن شود.
جام دار. (نف مرکب ) مرکب از: جام (پیاله ) و دار (دارنده ). یعنی ساقی . پیاله دهنده . || (اِ) کنایه از شرابخوار. (آنندراج ) : به جامی که یک ...
جام زن . [ زَ ] (نف مرکب ) زننده برجام . نوعی فالگیر. کسی که به طریق خاصی با جام فال گیرد. طاس بین . رجوع به همین کلمه شود.
جام آب . [ م ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیمانه . صواع . (ترجمان القرآن میرسید شریف جرجانی ). رجوع به جام شود.
تنک جام . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] (ص مرکب ) تنک شراب . آنکه به اندک شراب خوردن بدمست شود ومل تنک و می تنک و تنک می مرادف این است . (آنندراج ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.