جاماسب . (اِخ ) جزو دوم این کلمه همان اسب است ولی جزو اول آن معلوم نیست ، و ربطی به «جام » = یام که مغولی است ندارد. (برهان قاطع چ معین ج
4 پایان کتاب ص بیست و دوم ). و در سنت زرتشتیان جاماسب از خاندان هوگوه
۞ در اوستا و برادر فرشوشتر
۞ بود و هر دو وزیر کی گشتاسب بودند. جاماسب با دختر زرتشت بنام پوروچیست
۞ ازدواج کرد. (مزدیسنا ص
77 -
78). جاماسب در ادبیات ایران و عرب «فرزانه »و «حکیم » خوانده شده است و بدو پیشگوئیهائی نسبت داده اند که ذکر آنها در رساله ٔ پهلوی «یادگار زریران » و«گشتاسب نامه ٔ دقیقی » و «جاماسب نامه » آمده . رجوع به مزدیسنا ص
353 ببعد و ص
362 و
363 و یادنامه ٔ پورداود ج
2 ص
56 شود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام حکیمی که وزیر گشتاسب شاه بود. (شرفنامه ٔ منیری ). نام حکیمی ستاره شمر بوده و گویند ترجمه ٔ این نام به عربی مطابق نصراﷲ خواهد بود. وی برادر گشتاسب شاه بود که پدر اسفندیار است چون گشتاسب
۞ آئین زردشت پسندید جاماسب و پشوتن و اسپندیار نیز به زرتشت گرویده به کیش او درآمدند. اسپندیار به تسخیر بلاد و ترویج آئین زردشت و بنای آتشکده ها در ایران و غیر ایران مأمور شده از راه آذربایگان به ولایت روم و اروپا رفته جده ٔ مادری خود را در ایتالیا ملاقات کرده وجاماسب به نشر علوم نجوم و حکمت پرداخت و از آثار کواکب استحضار زیاد حاصل کرد. (آنندراج )
: ستاره شناسی گرانمایه بود
ابا او بدانش گران پایه بود.
فردوسی .
یکی از حکمای ایرانی که در صنعت کیمیا بحث کرده و گویند عمل اکسیر تام را دریافته بود. از اوست : کتاب جاماسب فی الصنعة. (الفهرست ابن الندیم ). جاماسب نامه ازمصنفات اوست . (شرفنامه ٔ منیری ). نامه ای از او دیده شده که بپارسی قدیم است و نام آن فرهنگ ملوک و اسرارعجم است و عنوان آن بنام گشتاسب شاه است و نظرات کواکب را به رمز بیان نموده و مقارنات اختران را طالع وقت نهاده و بر آن زایچه حکم نموده . گویند پنج هزار سال از روزگار آینده را باز نموده از سلاطین و انبیاءخبر داده ، در آنجا حضرت موسی سرخ شبان باهودار و حضرت مسیح را پیغمبر خرنشین که او را بنام مادر بازخوانند و از حضرت رسول عربی (ص ) به مهرآزما تعبیر کرده و بعضی سخنان وی موافق روزگار گذشته است و برخی مخالف ، واﷲ اعلم بالصواب . (آنندراج ). او را جاماس نیز خوانده اند. (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). جاماسپ . (آنندراج ). جاماسف . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به جاماس و جاماسپ و جاماسف شود
: بخواند آن زمان شاه جاماسب را
کجا رهنمون بود گشتاسب را.
فردوسی (از آنندراج ).
وی بدستور گشتاسب بن لهراسب نقوش افلاکی را بر تخت طاقدیس پیداکرده است :
چو گشتاسب آن تخت [ طاقدیس ] را دید گفت
که کار بزرگان نشاید نهفت
به جاماسب گفت ای گرانمایه مرد
فزونی چه دانی بدین کار کرد
چو جاماسب آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید
بر او بر شمار سپهر بلند
همه کرد پیدا چه و چون و چند
زکیوان همه نقشها تا به ماه
بدان تخت کرد او بفرمان شاه .
فردوسی .
وی موبدان موبد گشتاسب بود:
سر موبدان بود و شاه ردان
چراغ بزرگان و اسپهبدان .
فردوسی .
رجوع به جامات و جاماس و جاماسف شود.