جان فروز. [ ف ُ ] (نف مرکب ) افروزنده ٔ جان . بنشاطآورنده ٔ روان . (ناظم الاطباء). جان افروز. رجوع به جان افروز شود
: دُرّبار و مشکریز و نوش طبع و زهرفعل
جان فروز و دلگشا و غمزدا و لهو تن .
منوچهری .
نه آتش را خبر کو هست سوزان
نه آب آگه که هست از جان فروزان .
نظامی .
تا حسن جان فروز تو بینند عاشقان
بردار یکدم از رخ خود این نقابها.
اسیری لاهیجی (از ارمغان آصفی ).