اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جایز

نویسه گردانی: JAYZ
جایز. [ ی ِ ] (ع ص ) جائز. ج ، اَجوُز. اَجوِزَ، جوزان ، جیزان و جوائِز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روا. مشروع . حلال . مأذون . پروانگی . (ناظم الاطباء). سایغ. مباح . مُسَوَّغ . مُسَغَّب . مُسغَب . مُجاز : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. (کلیله و دمنه ). در احکام مروت غدر بچه تأویل جایز توان داشت . (کلیله و دمنه ).
آنگه ار منبل شوی جایز بود
کانچه خواهی و آنچه جوئی آن شود.

مولوی .


رجوع به جائز شود. || ممکن . شایسته . (ناظم الاطباء). || ادغام جایز. رجوع به ادغام شود. || عقد جایز. رجوع به عقد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
جائز داشتن . [ ءِ ت َ ] (مص مرکب ) اباحه . روا شمردن . مباح کردن .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.