اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جحل

نویسه گردانی: JḤL
جحل . [ ج َ ] (ع اِ) آفتاب پرست و آن را حرباء نیزگویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرباء. (اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک که روزگرد گویند او را. (لغت خطی ). || سوسمار کلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). سوسمار کلان بزرگ . (ذیل اقرب الموارد). || مهتر زنبوران عسل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). یعسوب العظیم . (اقرب الموارد). || سرگین گردان .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جُعَل . (اقرب الموارد). ج ، جُحول ، جُحلان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مشک بزرگ . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد) (آنندراج ). خیک یا پوستی که موی آن را کنده باشند. (ذیل اقرب الموارد). السقاء العظیم . (اقرب الموارد). الزق . (ذیل اقرب الموارد). ج ، جِحال . (اقرب الموارد). || بزرگ پهلو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ذیل اقرب الموارد). || مهتر. (مهذب الاسماء). || شتران ریزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بچه ٔ سوسمار. (ذیل اقرب الموارد) (لغت خطی ). || (مص ) برزمین زدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیفکندن . (تاج المصادر بیهقی ). || (ص ) رجل جحل ؛ مردی که صورت خشن و پیشانی گشاده داشته باشد. مرد زشت ترش روی . (از ذیل اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جحل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن حنظلة. شاعر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
جهل . [ ج َ ] (ع مص ) نادان شدن . (تاج المصادربیهقی ). نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد علم . (اقرب الموارد). نادانستن . (آنندراج...
جهل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ...
جهل .[ ج ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع ب...
جهل . [ ج ُهَْ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: تانر tãnr (اوستایی: تانثر tānşr) اِویز eviz (اوستایی: اِویذ) نادانی ناآگاهی*** فانکو آدینات 09163657861
(نادانی ساده یا طبیعی؛ یعنی نادانی به طور معمول) آن کس که نداند و بخواهد که بداند. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: تانر پساک tānre-pasāk (اوس...
جهل بسیط. [ ج َ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ندانستن حقیقت چیزی مطلقاً. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
جهل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتقاد داشتن بر ماهیت چیزی بطوری که این اعتقاد خلاف ماهیت آن باشد. (غیاث اللغات...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.