اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جهل

نویسه گردانی: JHL
جهل . [ ج َ ] (ع مص ) نادان شدن . (تاج المصادربیهقی ). نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد علم . (اقرب الموارد). نادانستن . (آنندراج ). || نادان نمودن خود را. (منتهی الارب ). تسافُه . (اقرب الموارد از اساس اللغة). نادانی کردن . (دهار). || (اِمص ) نادانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (آنندراج ) :
بفکن از پشت خویش جهل و بدانک
جهل ماریست سخت زشت و ثقیل .

ناصرخسرو.


از جهل قویتر گنه چه باشد
خیره چه بری ظن که بیگناهی .

ناصرخسرو.


نیارم که یارم بود جاهل ایرا
کرا جهل یار است یار است مارش .

ناصرخسرو.


دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.

خاقانی .


وآن کآیت جهل خواند بر خویش
فرزانه ٔ راستین شمارش .

خاقانی .


تربیت عاقلان در وی اثر کرده و جهل قدیم از جبلت او بدررفته است . (گلستان ).
علم نور است و جهل تاریکی
علم راهت برد بباریکی
جهل خوابست و علم بیداری
زآن نهانی و زین پدیداری .

اوحدی .


- جهل بسیط ؛ عدم العلم عما من شأنه ان یکون عالماً. (تعریفات ).
- جهل مرکب ؛ عبارة عن اعتقاد جازم غیرمطابق للواقع. (تعریفات ).
رجوع به این دو در ردیف خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جهل . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ...
جهل .[ ج ُ هَُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جاهل شود. || ج ِ جَهول .(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع ب...
جهل . [ ج ُهَْ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاهل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جاهل شود.
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: تانر tãnr (اوستایی: تانثر tānşr) اِویز eviz (اوستایی: اِویذ) نادانی ناآگاهی*** فانکو آدینات 09163657861
(نادانی ساده یا طبیعی؛ یعنی نادانی به طور معمول) آن کس که نداند و بخواهد که بداند. همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: تانر پساک tānre-pasāk (اوس...
جهل بسیط. [ ج َ ل ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ندانستن حقیقت چیزی مطلقاً. (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
جهل مرکب . [ ج َ ل ِ م ُ رَک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اعتقاد داشتن بر ماهیت چیزی بطوری که این اعتقاد خلاف ماهیت آن باشد. (غیاث اللغات...
جحل . [ ج َ ] (ع اِ) آفتاب پرست و آن را حرباء نیزگویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حرباء. (اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک ک...
جحل . [ ج َ ] (اِخ ) ابن حنظلة. شاعر است . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.