جهل . [ ج َ ] (ع مص ) نادان شدن . (تاج المصادربیهقی ). نادان بودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ضد علم . (اقرب الموارد). نادانستن . (آنندراج ). || نادان نمودن خود را. (منتهی الارب ). تسافُه . (اقرب الموارد از اساس اللغة). نادانی کردن . (دهار). || (اِمص ) نادانی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (کشاف اصطلاحات الفنون ) (آنندراج )
: بفکن از پشت خویش جهل و بدانک
جهل ماریست سخت زشت و ثقیل .
ناصرخسرو.
از جهل قویتر گنه چه باشد
خیره چه بری ظن که بیگناهی .
ناصرخسرو.
نیارم که یارم بود جاهل ایرا
کرا جهل یار است یار است مارش .
ناصرخسرو.
دولت به اهل جهل دهند آری
خوان مسیح خرمگسان دارند.
خاقانی .
وآن کآیت جهل خواند بر خویش
فرزانه ٔ راستین شمارش .
خاقانی .
تربیت عاقلان در وی اثر کرده و جهل قدیم از جبلت او بدررفته است . (گلستان ).
علم نور است و جهل تاریکی
علم راهت برد بباریکی
جهل خوابست و علم بیداری
زآن نهانی و زین پدیداری .
اوحدی .
-
جهل بسیط ؛ عدم العلم عما من شأنه ان یکون عالماً. (تعریفات ).
-
جهل مرکب ؛ عبارة عن اعتقاد جازم غیرمطابق للواقع. (تعریفات ).
رجوع به این دو در ردیف خود شود.