جحود
نویسه گردانی:
JḤWD
جحود. [ ج َ ] (ع ص ) کَنود. (یادداشت مؤلف ). کافر. کفور. فرعون . کافره .
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
جحود. [ ج ُ ](ع مص ) انکار کردن با علم و دانست . (از منتهی الارب )(قطر المحیط) (آنندراج ) (اقرب الموارد). انکار کردن کسی را با دانستن این که ...
جحود کردن . [ ج ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) انکار. مَری . (ترجمان القرآن ) (از منتهی الارب ).
جحود آوردن . [ ج ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) انکار کردن . منکر شدن : جمله کوران را دوا کن جز حسودکز حسودی بر تو می آرد جحود. (مثنوی ).رجوع به جحود شو...
جهود. [ ج ُ ] (ص ، اِ) ۞ یهود. (دهار). یهودی . کلیمی . اسرائیلی : دگر دین موسی که خوانی جهودکه گوید جز این را نشاید ستود. فردوسی .بنگر بچه علم...
بنی جهود. [ ب َ ج َ ] (اِخ ) حکامی که در قرطبه از سال 422 تا461 هَ . ق . حکومت کرده اند. (طبقات السلاطین ص 21).
دره جهود. [ دَرْ رَ ج ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز. واقع در 12هزارگزی جنوب باختری دهدز. (از فرهنگ جغرافیایی ایر...