جرأت . [ ج ُ ءَ ] (ع مص ، اِ مص ) جرئت دلیری نمودن . (ناظم الاطباء). روی آوردن به چیزی و گستاخی کردن . (از اقرب الموارد). حالتی که انسان به خلاص امید نیکودارد و افتادن به مکروه را دور داند و مکروه نزد اوغیرموجود یا دور باشد. دلیری . یارا. دل . جگر. جسارت . گستاخی . تهور. زهره . (یادداشت مؤلف )
: سخن بسیار باشد جرأتم نیست
نفس از ترس نتوانم کشیدن .
ناصرخسرو.
اگر همگنان دست در دست من ندهید... وکیل دریا را جرأت افزاید. (کلیله و دمنه ).رجوع به جراءة شود.