اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرز

نویسه گردانی: JRZ
جرز. [ ج ُ ] (اِخ ) ۞ نام یکی از ملوک اطراف سرزمین بلهرا که او را ملک الجرز میخواندند و لشکریان فراوان داشت . (اخبار الصین والهند ص 12 س 16).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
جرز.[ ج ِ ] (اِ) دیوار اطاق و ایوان . (ناظم الاطباء). دیواری که دو طرفش در، یا باز باشد. (فرهنگ نظام ). || ستون میان دو بدنه . مجردی فاصل ...
جرز. [ ج ِ ] (ع اِ) پوستین زنانه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). لباس زنان از موی شتر و پوست بز. (آنندراج ). ج ، اَجراز. جُ...
جرز. [ ج ُ رُ ] (معرب ، اِ) معرب گرز. (آنندراج )گرز آهنی . معرب است . (منتهی الارب ). گرز آهن یا نقره . فارسی معرب است . (از اقرب الموارد) (الم...
جرز. [ ج َ ] (اِ) پرنده ای است که عرب آن را حباری خوانند و به هوبره مشهور است و ترکان توغدری گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ). پرنده ا...
جرز. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی ). || بشتاب خوردن . (آنندراج ) (از م...
جرز. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) گرز. معرب است . (از دهار). گرز آهنی معرب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اَجراز. جِرَزَة. (از منتهی ...
جرز. [ ج َ رَ ] (ع ص ، اِ) زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آنکه علف وی خورانیده باشند یا زمین باران نرسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ...
جرز. [ ج ِ ] (اِخ ) جرس . رجوع به کلمه ٔ مزبور و قاموس الاعلام ترکی ذیل جرس شود.
نام قناتی است جاری درکوشن علیای ممقان
جرذ. [ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب گرزه ٔ فارسی ، گویا موش دشتی است . (یادداشت مؤلف ). موش دوپا. موشی دشتی . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.