جرس
نویسه گردانی:
JRS
جرس . [ ج َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گروهی از هر چیز. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). یقال : «مضی جرس من اللیل ؛ ای طائفة منه ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جرس من اللیل ؛ ای طائفة. (از متن اللغة). ج ، جُروس . (متن اللغة). || آواز نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آواز، یا آواز پنهان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || صوت منقار پرندگان . (از متن اللغة). یقال : سمعت جرس الطیر؛ اذا سمعت صوت منقاره . یا معنی عام است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جِرس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة) و گویند: در حالت افراد مفتوح آید. یقال «ما سمعت له جرساً». ودر حالت جمع (با لفظ) مکسور آید مانند: ماسمعت له حساً و لا جرساً». (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث «فیسمعون صوت جرس طیر الجنة». (اقرب الموارد). جَرَس . (متن اللغة). جِرس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود. || (مص ) لیسیدن بزبان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || خوردن زنبور گل را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || ترنم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آواز کردن طایر. (از متن اللغة).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) درای و زنگ . (منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. (از المنجد). درای . (ده...
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) آواز یا آواز پنهانی .جَرس . جِرس . (متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود.
جرس . [ ج َ ](اِ صوت ) صدایی را نیز گفته اند که از برهم خوردن دوچیز حاصل شود. (برهان ). اسم صوت و در عربی هم آمده .(حاشیه ٔ برهان چ معین )....
جرس . [ ج ِ ](ع اِ) اصل هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یقال «هو مِن خیر جرس ». (از اقرب الموارد)....
جرس . [ ج َرْ رَ ] (ع مص ) کلاه دراز بر سر مجرم گذاشتن و بدور شهر گردانیدن . (از دزی ). رجوع به جرس شود.
جرس . [ ج َرْرَ ] (اِ صوت ) صدایی که از برهم زدن دو چیز براید. ۞ (انجمن آرا) : شد از آن جرس در دایه آگاه شنید آواز گفتار شهنشاه .فخرالدین گ...
جرس . [ ج َ ] (اِخ ) یا جرز. نام شهری است در جنوب اسپانیا واقع در پنجاه هزارگزی شمال شرقی ایالت قادیس . این شهر دارای کلیساها و معابد متعدد ...
جرس . [ج َ رَ ] (اِخ ) نام پسر لاطم بن عثمان بن مزینه است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از لباب الانساب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
جرس کر. [ ج َ رَ س ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرس کم آواز. (بهارعجم ) (آنندراج ).