اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرس

نویسه گردانی: JRS
جرس . [ ج َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گروهی از هر چیز. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). یقال : «مضی جرس من اللیل ؛ ای طائفة منه ». (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جرس من اللیل ؛ ای طائفة. (از متن اللغة). ج ، جُروس . (متن اللغة). || آواز نرم . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آواز، یا آواز پنهان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || صوت منقار پرندگان . (از متن اللغة). یقال : سمعت جرس الطیر؛ اذا سمعت صوت منقاره . یا معنی عام است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جِرس . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة) و گویند: در حالت افراد مفتوح آید. یقال «ما سمعت له جرساً». ودر حالت جمع (با لفظ) مکسور آید مانند: ماسمعت له حساً و لا جرساً». (منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و فی الحدیث «فیسمعون صوت جرس طیر الجنة». (اقرب الموارد). جَرَس . (متن اللغة). جِرس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود. || (مص ) لیسیدن بزبان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (اقرب الموارد). || خوردن زنبور گل را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || ترنم کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آواز کردن طایر. (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۴ ثانیه
جرس دار. [ج َ رَ ] (نف مرکب ) قاصد. شاطر. (ناظم الاطباء). کنایه از قاصد و شاطر. (آنندراج ) (بهارعجم ) : چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرندساربان ...
جرس آسا. [ ج َ رَ ] (ص مرکب ) همانند جرس . || آواز همانند جرس : چون جرس دار نجیبان ره یثرب سپرندساربان را همه الحان جرس آسا شنوند.خاقانی .
جرس زدن . [ ج َ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) به آواز درآوردن آن را. (آنندراج ) (بهارعجم ) (ارمغان آصفی ). جرس جنباندن . جرس کوبیدن : بصد رنج دل یک...
جرس غوزه . [ ج َ رَ زَ / زِ ] (اِ مرکب )همان غوزه که بشکل جرس میباشد و غوزه گل پنبه که درتوی برگ بود و هنوز پنبه از میانش نچیده باشند. ا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جرس بستن . [ ج َ رَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بستن زنگ بشتران هنگام حرکت کاروان : غلغل زنجیر مجنون ناقه را دارد برقص ساربان چندین جرس بیهوده ...
جرس جنبان . [ ج َ رَ جُم ْ ] (نف مرکب ) کسی که جرس بر کمر بسته و پیوسته جرس رامی جنباند تا پاسبانان شاه بخواب نروند : من از سحر سحر پیکان ...
جرس جنبانی . [ ج َ رَ جُم ْ ] (حامص مرکب ) عمل آن که جرس را می جنباند : جرس جنبانی مرغان شب خیزجرسها بسته بر مرغ شب آویز. نظامی .رجوع بجرس ج...
جرس جنبانیدن . [ ج َ رَ جُم ْ دَ ] (مص مرکب ) جرس را به آواز درآوردن . کوبیدن جرس . و رجوع به جرس جنبان شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۸۸/۰۸/۱۶ Iran
0
0

یه معنی شفاف از جرس بدهید لطفا


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.