اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جرس

نویسه گردانی: JRS
جرس . [ ج َ ](اِ صوت ) صدایی را نیز گفته اند که از برهم خوردن دوچیز حاصل شود. (برهان ). اسم صوت و در عربی هم آمده .(حاشیه ٔ برهان چ معین ). صدایی باشد که از بر هم خوردن دو چیز حاصل گردد. (فرهنگ جهانگیری ) :
شده از جرس درها دایه آگاه
شنید آواز گفتار شهنشاه ۞.

فخرالدین گرگانی (از جهانگیری ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) درای و زنگ . (منتهی الارب ). جسمی توخالی که از آهن و مس سازندو آلتی بر آن کوبند تا آواز دهد. (از المنجد). درای . (ده...
جرس . [ ج َ رَ ] (ع اِ) آواز یا آواز پنهانی .جَرس . جِرس . (متن اللغة). رجوع بکلمات مزبور شود.
جرس . [ ج َ ] (ع اِ) پاره ای از هر چیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گروهی از هر چیز. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). یقال : «مض...
جرس . [ ج ِ ](ع اِ) اصل هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اصل . (متن اللغة) (اقرب الموارد). یقال «هو مِن خیر جرس ». (از اقرب الموارد)....
جرس . [ ج َرْ رَ ] (ع مص ) کلاه دراز بر سر مجرم گذاشتن و بدور شهر گردانیدن . (از دزی ). رجوع به جرس شود.
جرس . [ ج َرْرَ ] (اِ صوت ) صدایی که از برهم زدن دو چیز براید. ۞ (انجمن آرا) : شد از آن جرس در دایه آگاه شنید آواز گفتار شهنشاه .فخرالدین گ...
جرس . [ ج َ ] (اِخ ) یا جرز. نام شهری است در جنوب اسپانیا واقع در پنجاه هزارگزی شمال شرقی ایالت قادیس . این شهر دارای کلیساها و معابد متعدد ...
جرس . [ج َ رَ ] (اِخ ) نام پسر لاطم بن عثمان بن مزینه است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از لباب الانساب ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
جرس کر. [ ج َ رَ س ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جرس کم آواز. (بهارعجم ) (آنندراج ).
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.