جزء
نویسه گردانی:
JZʼ
جزء. [ ج َزْءْ ] (ع مص ) بخش کردن و پاره پاره نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . (دهار) (ناظم الاطباء). تقسیم و تجزیه کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || محکم بستن . (ازمتن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || جُزء چیزی را گرفتن . (از ذیل اقرب الموارد). || بسنده کردن و قناعت کردن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). جُزء. (از متن اللغة). رجوع به جُزء شود و بدین معنی با باء آید، چنانکه در «جزاء بالشی ٔ»؛ بسنده کرد به آن چیز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ساقط کردن ، چنانکه در «جزاء الشعر»؛ یعنی ساقط کرد تمام یک جزء از آن شعر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (اصطلاح عروض ) حذف کردن دو جزء از یک بیت است همچون حذف کردن عروض و ضرب و آن را مجزو نامند. (از تعریفات جرجانی ). و نزد اهل عروض ، ساقط کردن ضرب و عروض است از بیت و شعری را که جَزْء در آن روی داده مجزو نامند و اصل بحر مقتضب چهار «مستفعلن مفعولات ُ» باشد و آن بحر در شعر عرب جز بصورت مجزو نیاید. در کتاب عروض سیفی اینچنین ذکر شده است و در برخی از رسائل عروض عربی چنین آمده : مجزو یک بیت شعر است که جزء از آن افتاده باشد، خواه سداسی و خواه رباعی باشد. و برگشت هر دو به یک امر است و مؤید این معنی گفته ٔ صاحب عنوان الشرف است که گوید: مجزو بیتی را گویند که عروض و ضرب آن ساقط شده باشد. لیکن در رساله ٔ قطب الدین سرخسی آمده که : جَزْء ناقص بودن یکسوم اجزاء بیت باشد و بنابراین جزء جز در بحر مسدس متصور نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۲.۷۷ ثانیه
جز. [ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای بلوک آباده ٔ اقلید (کذا) فارس و صنعت مردم آنجا جعبه سازی و قاشق سازی است و در این کار کمال استادی و م...
جز. [ ج َ ] (اِخ ) بندر مشهور استرآباد است که بهترین بنادربحر خزر بشمار است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 225).
جز. [ ج َزز ](اِخ ) دهی است به اصفهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دهی است به اصفهان معرب گز. (شرح قاموس ) (ناظم الاطباء). از قرای اصفهان ...
جذ. [ ج َذذ ] (ع اِ) پاره ای از هرچیز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ج ، اَجذاذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (مص )شتابی کرد...
جز از. [ ج ُ اَ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) به استثنای . غیر از. سوای : اگر تخت یابی وگر تاج و گنج وگر چند پوشیده باشی به رنج سرانجام جای توخاکست...
جز این . [ ج ُ ] ( حرف اضافه + ضمیر) (از: جز + این ) غیر ازاین . سوای این . به استثنای این . رجوع به جُز شود.
جز زدن . [ ج ِزز زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی زنان ، با نهایت تضرع و استکانت و زاری التماس کردن . تضرع و زاری کردن . به زاری التماس ...
جز نمک . [ ج ِزْ زِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) در تداول عامه ، سخت شور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به جِزّ شود.
جز و بز. [ ج ِزْ زُ ب ِزز ] (اِ صوت مرکب ، از اتباع ) حکایت صوت سوختن گوشت و مانند آن در آتش یا در تاوه . (یادداشت مؤلف ). || ناله و زاری ...
جز و وز. [ ج ِزْ زُ وِزز ] (اِ صوت ) صدای سوختن اشیاء یا ناله ٔ اشخاص .