جزء
نویسه گردانی:
JZʼ
جزء. [ ج َزْءْ ] (ع مص ) بخش کردن و پاره پاره نمودن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پاره پاره کردن . (دهار) (ناظم الاطباء). تقسیم و تجزیه کردن . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || محکم بستن . (ازمتن اللغة) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || جُزء چیزی را گرفتن . (از ذیل اقرب الموارد). || بسنده کردن و قناعت کردن به چیزی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). جُزء. (از متن اللغة). رجوع به جُزء شود و بدین معنی با باء آید، چنانکه در «جزاء بالشی ٔ»؛ بسنده کرد به آن چیز. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ساقط کردن ، چنانکه در «جزاء الشعر»؛ یعنی ساقط کرد تمام یک جزء از آن شعر را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || (اصطلاح عروض ) حذف کردن دو جزء از یک بیت است همچون حذف کردن عروض و ضرب و آن را مجزو نامند. (از تعریفات جرجانی ). و نزد اهل عروض ، ساقط کردن ضرب و عروض است از بیت و شعری را که جَزْء در آن روی داده مجزو نامند و اصل بحر مقتضب چهار «مستفعلن مفعولات ُ» باشد و آن بحر در شعر عرب جز بصورت مجزو نیاید. در کتاب عروض سیفی اینچنین ذکر شده است و در برخی از رسائل عروض عربی چنین آمده : مجزو یک بیت شعر است که جزء از آن افتاده باشد، خواه سداسی و خواه رباعی باشد. و برگشت هر دو به یک امر است و مؤید این معنی گفته ٔ صاحب عنوان الشرف است که گوید: مجزو بیتی را گویند که عروض و ضرب آن ساقط شده باشد. لیکن در رساله ٔ قطب الدین سرخسی آمده که : جَزْء ناقص بودن یکسوم اجزاء بیت باشد و بنابراین جزء جز در بحر مسدس متصور نیست . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن مالک . همان جرول بن مالک جحجبی است . وی از روات بود. رجوع به جرول بن مالک جحجبی و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
جزء. [ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن معاویةبن حصن بن عبادةبن نزال بن مرةبن عبیدبن مقاعس بن عمروبن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم تمیمی سعدی . وی عمو...
جزء. [ ج َزْءْ] (اِخ ) ابن وهب . از اصحاب است . (از تاج العروس ).
1-جز joz این واژه در پهلوی اوز uz و جود jud بوده به معنی جدا، مگر، استثنا. 2- جزء (بخش، پاره)؛ این واژه عربی است و جمع آن اجزاء و جزئیات است؛ و همتای ...
این واژه ها عربی است و پارسی آنها این است:
سامودیس (سنسکریت: سامودِسَ)
جزءً. [ ج ُ ئَن ْ ] (ع ق ) مقابل کلاً. از حیث پاره و بعضی و قسمت .
عم جزء. [ ع َم ْ م َ ج ُزْءْ ] (اِخ ) جزء سی ام ، یعنی قسمتی از قرآن کریم از سوره ٔ عم یتسائلون (سوره ٔ 78)تا پایان آن (سوره ٔ 114). این جزء ...
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
جزء لایتجزی . [ ج ُ ءِ ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذرّه . جوهر فرد. اتم . و در اصطلاح فیزیک کوچکترین قسمت جسم که بتواند در ترکیب...
جزء الذی لایتجزی . [ ج ُ ئُل ْ ل َ لا ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) در اصطلاح جوهری است دارای وضع که در هیچیک از خارج و وهم و فر...