اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جزء

نویسه گردانی: JZʼ
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ )ابن عباس . از روات بود. وی همان جرول بن عباس است . رجوع به جرول بن عباس و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
جزء. [ ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن مالک . همان جرول بن مالک جحجبی است . وی از روات بود. رجوع به جرول بن مالک جحجبی و الاصابة فی تمییزالصحابة شود.
جزء. [ج ُزْءْ ] (اِخ ) ابن معاویةبن حصن بن عبادةبن نزال بن مرةبن عبیدبن مقاعس بن عمروبن کعب بن سعدبن زید مناةبن تمیم تمیمی سعدی . وی عمو...
جزء. [ ج َزْءْ] (اِخ ) ابن وهب . از اصحاب است . (از تاج العروس ).
1-جز joz این واژه در پهلوی اوز uz و جود jud بوده به معنی جدا، مگر، استثنا. 2- جزء (بخش، پاره)؛ این واژه عربی است و جمع آن اجزاء و جزئیات است؛ و همتای ...
این واژه ها عربی است و پارسی آنها این است: سامودیس (سنسکریت: سامودِسَ)
جزءً. [ ج ُ ئَن ْ ] (ع ق ) مقابل کلاً. از حیث پاره و بعضی و قسمت .
عم جزء. [ ع َم ْ م َ ج ُزْءْ ] (اِخ ) جزء سی ام ، یعنی قسمتی از قرآن کریم از سوره ٔ عم یتسائلون (سوره ٔ 78)تا پایان آن (سوره ٔ 114). این جزء ...
صورت جزء. [ رَ ت ِ ج ُزْءْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ریز حساب . صورت حساب که شامل ارقام ریز باشد.
جزء لایتجزی . [ ج ُ ءِ ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذرّه . جوهر فرد. اتم . و در اصطلاح فیزیک کوچکترین قسمت جسم که بتواند در ترکیب...
جزء الذی لایتجزی . [ ج ُ ئُل ْ ل َ لا ی َ ت َ ج َزْ زا ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) در اصطلاح جوهری است دارای وضع که در هیچیک از خارج و وهم و فر...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۶ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.