جعم
نویسه گردانی:
JʽM
جعم . [ ج َ ع ِ ] (ع ص ) بی اشتها به طعام . کسی که میل و اشتها به غذا ندارد. (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
جعم . [ ج َ / ج َ ع َ ] (ع مص ) ریختن همه ٔ دندان های شتر از پیری . || بی اشتها شدن به طعام . (منتهی الارب ). || آرزومند گشتن شتر شور گیاه...
جعم . [ ج َ ] (ع مص ) پوزبند بر دهن شتر کردن تا از چریدن و گزیدن بازماند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جعم . [ ] (ع ص ) معجوم . لاغر. || مبتلا به بیماری جرب . (دزی ).
جام . [ جام م ] (ع ص ) نعت فاعلی از جم ّ: فرس جام ؛اسب گشنی نکرده . || اسب سواری کرده نشده و تازه نفس . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء...
جام . (اِ) پیاله ٔ آبخوری . (برهان ). پیاله از سیم و آبگینه و جز آن . (منتهی الارب ). پیاله ٔ شرابخوری . کاسه ای که ته آن دوره نداشته باشد. ...
جام . (اِ) شانه و آن چیزی است که بدان خرمن باد دهند.
جام . (اِ) به اصطلاح کاسه گران هفت تا را گویند از عالم تقوز که در ترکی نه تاست و در هندی کوری بیست تا : برسم کاسه گرم باده میدهد ساقی ...
جام . (اِ) نام مقامی . (شرفنامه ٔ منیری ). نزد صوفیه احوال را گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
جام . (ص ) لقب حکام ولایت سند. (آنندراج ).
جام . (اِخ ) دهی است از دهستان علا بخش مرکزی شهرستان سمنان واقع در 51 هزارگزی شمال خاوری سمنان و 6 هزارگزی جنوب شوسه ٔ سمنان به دامغان ...