اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

جلال الدین

نویسه گردانی: JLAL ʼLDYN
جلال الدین . [ج َ لُدْ د ] (اِخ ) محمد آگهی نبیره ٔ مولانا جلال الدین قاینی است . وی در آغاز از ملازمان شاه غریب میرزا بود و سپس چندی بخراسان و هرات سفر کرد و در شهور سنه ٔ 926 هَ . ق . قصیده ای در مذمت حکام و امراء و اشراف و اعیان هرات بنظم آورد. این شعر مطلع آن قصیده است :
عرصه ٔ شهر هری فوق سپهر اخضر است
درگهش را شمسه ٔ خورشید گلمیخ زر است .

(رجال حبیب السیر ص 218).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) میرمیران از والیان اصفهان است . رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص 664، 665، 673، 674 شود.
جلال الدین حلی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) هبةاﷲ بخاری مکنی به ابوالمظفر. رجوع به جلال الدین بخاری شود.
جلال الدین خلج . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) از رجال تاریخ بشمار میرود دودمان شمس الدین غلام قطب الدین ایلیک که در هند سلطنت میکردند بدست وی منق...
جلال الدین عضد. [ ج َ لُدْ د ع َ ض ُ ] (اِخ ) رجوع به جلال عضد شود.
اکبر جلال الدین . [ اَ ب َ ج َ لُدْ دی ] (اِخ ) اکبرشاه هندی . رجوع به اکبرشاه شود.
جلال الدین بکری . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) از فقیهان بزرگ شافعی است . او راست : شرح صحیح بخاری . رجوع به کشف الظنون شود.
جلال الدین بلخی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ب َ ] (اِخ ) محمدبن بهاءالدین محمد مولوی . رجوع به مولوی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین حجاج . [ ج َ لُدْ د ن ِ ح َ ج ْ جا ] (اِخ ) از شاهان هند است که در قرن هفتم در دهلی سلطنت میکرد. رجوع به تاریخ گزیده چ لندن ص...
جلال الدین رومی . [ ج َ لُدْ د ن ِ ] (اِخ ) محمدبن بهاءالدین مولوی . رجوع به مولوی در همین لغت نامه شود.
جلال الدین طیار. [ ج َ لُدْ دطَی ْ یا ] (اِخ ) از زهاد و عباد مشهور است که بیشتراوقات بتلاوت قرآن اشتغال داشت . خوارق چندی بوی منسوب است . ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۸ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.