جلب
نویسه گردانی:
JLB
جلب . [ ج َ ل َ ] (ع مص ) کشاندن ماشیه را از جایی بجای دیگر برای تجارت . || کشیده شدن . و این فعل لازم و متعدی استعمال شود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). در حدیث است : لاجلب و لاجنب . فرود آمدن ساعی از جای دور و امر کردن خداوند ماشیه را تا ماشیه ٔ خود را کشیده بیاورد در جایی که فرود آمده است یا دور رفتن خداوند ماشیه از جای خود و ساعی را تکلیف دادن تا نزد او رود. (از منتهی الارب ). لاجلب و لاجنب فی الاسلام ؛ بمعنی این که صاحب ماشیه موظف نیست که آنرا بسوی ساعی (مصدق ) جلب کند تا زکوة از آن گرفته شود بلکه زکاة آن نزد آبها اخذ شود. (از اقرب الموارد). || غوغا کردن و آوازها نمودن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). سروصدا و جاروجنجال راه انداختن . || وعده ٔ شر کردن . (منتهی الارب ). تهدید ببدی کردن . (از اقرب الموارد). || خشک شدن خون . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || به شدن جراحت . (منتهی الارب ). خوب شدن و پوست برآوردن جراحت . (از اقرب الموارد). || فراهم آوردن . || کسب و طلب کردن و حیله نمودن . || بانگ زدن اسب را وقت دوانیدن تا درگذرد. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جَلب شود. || اختلاط و درآمیختن اصوات . (از اقرب الموارد). || (اِ) غوغا و آوازها. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). شور و غوغا و فریاد. (برهان ): پرخاش جنگ و جلب باشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین از لغت فرس ص 216 «متن و حاشیه »). || کسانی که ستور را از شهری به شهری کشانند بفروختن . (منتهی الارب ). اجلاب . (منتهی الارب ). || (ص ) زن فاحشه و نابکار باشد. (برهان ). زن بدکار قحبه . این معنی مخصوص بفارسی است و مأخوذ است از معنی جلب در عربی که عبارت است از «کشیدن و بردن برده و شتر و گوسفند و غیر آنها از جایی بجای دیگر برای فروش » چه زن بدکار تشبیه بمالی شده که بهر جا کشیده میشود. (از فرهنگ نظام ). || هر چیز بدل و غیر اصلی . (فرهنگ نظام ): مالی که جاپان میسازد اغلب جلب است . (فرهنگ نظام ).
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
جلب . [ ج َ ] (ع مص ) گناه کردن . || کشاندن از جایی بجای دیگر و از شهری بشهر دیگر برای تجارت و بازرگانی . (ازاقرب الموارد) (منتهی الارب ). ...
جلب . [ ج َ ] (ع اِ) جنایت . (منتهی الارب ). گناه و جنایت . (ازاقرب الموارد).
جلب . [ ج ِ ] (ع اِ) پالان با ساز و پوشش . پالان یا چوب پالان بی تنگ و ساز. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جُلب شود.
جلب . [ ج ُ ] (ع اِ) سیاهی شب . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || ابر بی آب یا ابری که بکوه ماند. || پالان با ساز و پوشش ...
جلب . [ ج َ ل ِ ] (ع اِ) صدا و آواز چیزها. (برهان ).
جلب . [ ج ُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ). منزلی است از منازل حاجیان صنعاء در راه تهامة میان جون و جازان . (تاج العروس ).
جلب jalb (به سوی خود کشیدن): همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: ات et (سغدی) هینان (کردی) جلب jalab (بدکاره؛ عشقی: این زن جلب از داور زن قحبه بدتر ...
جلب توجه: همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی سغدی است: اِتامسا etAmsA.*** فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.