جلجل
نویسه گردانی:
JLJL
جلجل . [ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) دارة جلجل ؛ نام جایگاهی است . اصمعی و ابوعبید گفته اند که جائی است در حمی و برخی گفته اند در دیار ضباب است در نجد مقابل فزاره . (از مراصدالاطلاع ص 116) (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
جلجل . [ ج َ ج َ ] (ع اِ) دف . دایره . || سنج دایره . || زنگ . جرس . (برهان ) (آنندراج ). || نام مرغی است خوش آواز. و به کسر اول هم آمده...
جلجل . [ ج ُ ج ُ ] (ع اِ) زنگله . ج ، جَلاجِل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). زنگ . زنگوله . درای . زنگ خرد. جرس خرد. (از یادداشت ...
جلجل . [ ج ِ ج ِ ] (ع اِ) حَب ﱡالزَّلَم . رجوع به حَب ّالزَّلَم شود. (از یادداشت های مرحوم دهخدا).
اِبْنِ جُلْجُل، سلیمان بن حسان اندلسى، ابوداوود (ابوایوب: ابن ابار، 297؛ چ مادرید)، پزشک و گیاهدارو شناس مشهور اندلسى سدة 4ق/10م. به رغ...
ابن جلجل . [ اِ ن ُ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) ابوداود سلیمان بن حسان اندلسی . طبیب درباری خلفای اموی اندلس . رومانوس ۞ عظیم بیزنطیه به سال 336 هَ...
ابن جلجل . [ اِ ن ُ ج ِ ج ِ ] (اِخ ) کنیت ابوبکر محمدبن زکریای رازی ، طبیب متوفی 311 هَ .ق . (تاج العروس ). و این کنیت برای محمد زکریا در جای...
دارة جلجل . [ رَ ت ُ ج ُ ج ُ ] (اِخ ) ابن درید در کتاب «البنین و البنات »آرد: دارةجلجل میان شعبی و حسلات و وادی المیاه و بردان قرار دارد... (...